رسید موسم عید و صلای می درداد
پیاله بر کف خوبان ماه پیکر داد
میی که ساقی رعنا ز خون مستان خورد
چه خوابها که بدان غمزه های کافر داد
مگر بر آب خود آیم ز خشکی روزه
دو سه پیاله بباید مرا سراسر داد
بسان نیمه بیضه ز جام نقره تمام
که نقل مجلس مستان بط و کبوتر داد
خضر بریخت به ساغر ز می که آب حیات
پس آن گهی به کف ثانی سکندر داد
بر آستانش، خسرو، نثار موسم عید
به وزن شعر همه برکشیده گوهر داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فلک هر آنچه ز دستت گرفت، بهتر داد
سحاب آب گرفت از محیط و، گوهر داد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.