گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

یاری که طریق ناز دارد

گر دل ببرد، که باز دارد؟

آن شوخ ز بهر کشتن ما

صد شیوه جانگداز دارد

در زلف بتان، مپیچ، ای دل

کاین رشته سری دراز دارد

بیچاره کسی که بر در تو

یک سینه و صد نیاز دارد

در گریه شوق، آستینم

از خون جگر طراز دارد

نی نی غلطم، خوش آنکه یاری

عاشق کش، و دلنواز دارد

کو باده و یار ساده امروز

صوفی نه سر نماز دارد

جانا، دل من به جانب تست

گنجشک هوای باز دارد

یک توبه کس درست نگذاشت

چشمت که هزاز ناز دارد

محمود سزد که نشنود پند

زیرا که در دلش ایاز دارد

بشنو که به وصف عشق، خسرو

گفت خوش و دلنواز دارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode