شمارهٔ ۹۹۸
تب چرا درد سر آورد بنازک بدمی
که چو گل تاب نیاورد به جز پیرهنی
بر تن نازک او همچو عرق لرزانست
هر کجا هست تر و تازه گلی در چمنی
شکرش دارد و بادام زیان پنداری
چشم نگشاید از آن روی و نگوید سخنی
دیدن نبض اشارت به مسیحا کردند
گفت حیف است چنان دست بدست چو منی
از پی رگ زدن از کار بفصاد افتد
نیست استاد تر از غمزة او نیش زنی
بفدای تن رنجور نو و جان تو باد
هر کرا هست در ایام تو جانی و تنی
صحت جان و تنت چون به دعا خواست کمال
بود آمین به زبان آمده در هر دهنی
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.