با چشم من این اشک روان را چه فتادست
با جان من این سوز نهان را چه فتادست
گر خون رود از دل که کبابست عجب نیست
این دیده خونابه چکان را چه فتادست
اگر تن به تب هجر به پا بسته چو شمع است
با سوختن این رشته جان را چه فتادست
از پای گر افتم من دور از تو به راهم
آن گیسوی در پای کشان را چه فتادست
چشم از هوس دیدنت افتاده برونست
با روی تو چشم نگران را چه فتادست
دی راند مگس از من بی طاقت و می گفت
گرد پشه این مگان را چه فتادست
در جان کمال آمد و افکند صد آشوب
یارب به من آن شوخ جهان را چه فتادست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.