بناز کشتن او بازم آرزوست چه چاره
برون شدند ز هر گوشه مردمان بنظاره
چو طفل دیده رسن باز شد به حلقه زلفش
ستاره سوخته ام زآن بمن نساخت ستاره
ساخت با من بیطالع آن ستاره دولت
شبی که به نبود چشم پر بود ز ستاره
شب فراق تو از اشک پرترست دو چشمم
نظره مکن برخ زرد ما و جامه پاره
به بین علامت بگرنگی و درستی پیمان
چنین که بحر فست را بدید نیست کناره
چگونه هجر توأم جان به لب رسانه ندانم
نیافتیم نشانت به حتم های سه پاره
چه آبنی نوز رحمت که تا زما شد، گم
روان شویم روان من پیاده و تو سواره
خوش آن زمان که من و تو چو شاه و بنده براهی
که باد ورد زبانش حدیث دوست هماره
هماره ورد زبان کمال این بود و بس
که کسی به آرزوی دل نیافت عمر دوباره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.