آمد درون دل غمت دیگر نمی آید برون
سودای آن زلف سیه از سر نمی آید برون
شوق بهشت و حور عین سودای آن و فکر این
از دله برون آمد همه دلبر نمی آید برون
تا رخ نپوشی کی شود از دیده اشک ما روان
پنهان نگشته آفتاب اختر نمی آید برون
نقاش چین هر صورتی کانگیخت در بتخانه ها
هرگز ز شرم روی او از در نمی آید برون
تا دل نرفتیم از همه نقشت درو پیدا نشد
آئینه را بی صیقلی جوهر نمی آید برون
گفتی برون آی از درم بنشین به خاک آستان
شه هر چه گوید زآن سخن چاکر نمی آید برون
تا تو ترانی کی روند از کوی تو دلهای ما
نا رانده حکمی پادشا لشکر نمی آید برون
از غمزه چشم خوئیت برریش دل زد نشتری
خونها برون آمد ولی نشتر نمی آید برون
چشم کمال از تلخی هجر تو شد گوهر فشان
بی تلخی از بحرها گوهر نمی آید برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عمق احساسات و دلتنگیهای خود پرداخته است. او بیان میکند که غم و شوق به عشق و زیبایی معشوق از دلش خارج نمیشود و پیوسته در او باقی است. احساس جدایی و دوری از محبوب او را رنج میدهد و به یادآوری میکشاند که زیباییها و لذتها تنها به خاطر وجود معشوق معنا پیدا میکنند. شاعر به جستجوی حضور و محبوبیت معشوق میپردازد و میگوید بدون او، دل و زندگیاش بیمعنا و تهی است. او همچنین به تأثیر عمیق چشمها و نگاه معشوق اشاره دارد و اینکه درد و تلخی عشق او را به جنون میکشد. در کل، شعر بیانگر عشق عمیقی است که در دل شاعر ریشه دوانده و نمیتواند از آن رهایی یابد.
هوش مصنوعی: عشق و دلبستگی به تو آنقدر در دل من جا گرفته که دیگر نمیتواند از آن بیرون برود. فکر آن زلف سیاه تو نیز از سرم پاک نمیشود و همواره در ذهن من باقی میماند.
هوش مصنوعی: شوق و آرزوی بهشت و حور، فکری است که از دل بیرون رفته و دیگر جایی در دل ندارد. در این حال، هیچ یک از معشوقان و دلبرها به سمت او نمیآیند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو چهرهات را بپوشانی، اشکهای ما از چشمانمان جاری نمیشود. چون خورشید که در آسمان پنهان شده، هیچ ستارهای نمیتواند به نمایش بیاید.
هوش مصنوعی: نقاش چینی که هر تصویری را در معبدهای بت پرستیدن خلق کرده، به خاطر شرم و خجالت از روی زیبای او هیچگاه از در خارج نمیشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل از تمام نقاشیها جدا نشده باشد، جزئیات در آن پیدا نمیشود. بدون سابیده شدن، جوهر از درون آینه بیرون نمیآید.
هوش مصنوعی: گفتی که خارج شو و در کنار در من بنشین، اما من از آنچه که او بگوید، خارج نخواهم شد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که صدای تو در گوش ماست، دلهای ما هرگز از عشق تو دور نمیشود. هیچ فرماندهی نمیتواند لشکری را به جنگ بفرستد.
هوش مصنوعی: از نگاه زیبای تو، دل من زخم عمیقی خورد و خونش جاری شد، اما هیچ نشانهای از درد این زخم بیرون نمیآید.
هوش مصنوعی: چشم من که به خاطر دوری تو به شدت ناراحت و بیتاب است، به جای اشک، مانند جواهر میدرخشد. بدون تلخی دوریات، هیچ جواهری از دریا بیرون نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.