از گریه مرا خانه چشم آب گرفته است
وز نه ما چشم ترا خواب گرفته است
دارد گرمی زلف تو پیوسته بر ابرو
گونی دلت از صحبت احباب گرفته است
از بار گهر گرچه بناگوش تو آزرد
صد گوش به عذرش در سیراب گرفته است
با طلعت تو شمع چه حاجت شب ما را
چون روشنی از پرتو مهتاب گرفته است
چون عابد پر حیله به صد مکر و فن آن چشم
پوشیده به گوشه محراب گرفته است
زاهد که بجز روزه و کنجی نگرفتی
با یاد لبت جام میناب گرفته است
بفرست کمال این غزل تر سوی تبریز
چون سیل سرشکت ره سرخاب گرفته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در پرده شب هر که می ناب گرفته است
از دست خضر در ظلمات آب گرفته است
شمع سر بالین بودش دولت بیدار
آن را که خیال تو رگ خواب گرفته است
از روشنی عاریتی دل نگشاید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.