زیر لب قند مکرر سخنت را گفتم
گر ترا هیچ نگفتم دهنت را گفتم
گرچه گفتم به شبیخون در دلها شکنی
آن سخن زلف شکن در شکست را گفتم
از سخن های لطیفم ز تری آب چکد
هر سخن کز دل صافی بدنت را گفتم
ذقت دیدم و گفتم که تو سیبی و بهی
هرچه آمد به دهانم ذقت را گفتم
من به جانت که نگفتم تن تو برگ گل است
بلباس دگری پیرهنت را گفتم
دست برداشت بی سرو و به من آمین گفت
هر دعائی که سحر جان و تنت را گفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و افکار خود درباره معشوق میپردازد. او میگوید که با وجود اینکه شاید به طور مستقیم از معشوق صحبت نکرده، اما همیشه سخنانش را درباره او گفته است. او به زیباییهای معشوق، مانند زلف و تن او، اشاره میکند و میگوید هر چیزی که از دلش برآمده به او منتقل کرده است. همچنین، از دعا کردن برای او یاد میکند و بر اهمیت این روحانیات تأکید میزند. در کل، شعر از عشق و احساس عمیق شاعر نسبت به معشوق حکایت دارد.
هوش مصنوعی: به آرامی و به طور غیرمستقیم از زیبایی کلامت و سخنانت تعریف کردم، حتی اگر به طور مستقیم با تو صحبت نکردم، به همه چیز در مورد تو اشاره کردم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من گفتم با حمله به دلها میتوانی آن را بشکنی، در واقع من منظورم از آن سخن، شکست زلف زیباست.
هوش مصنوعی: از کلام نیکو و زیبا من، هر سخنی که از دل پاکم میجوشد، همچون آبی زلال و خالص بر زمین میریزد.
هوش مصنوعی: من تو را دیدم و گفتم تو مانند سیب و گلابی هستی؛ هرچه که به دهانم آمد، درباره تو گفتم.
هوش مصنوعی: من به روح و جان تو اشاره نکردم که بدن تو مانند گل است، بلکه درباره لباس دیگری که به تن داری صحبت کردم.
هوش مصنوعی: دستش را برداشت و بدون اینکه حرفی بزند، برای من دعا کرد و هر دعایی که برای جان و جسم تو در سحرگاهی بیان کردم، به آن «آمین» گفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.