گنجور

 
کمال خجندی

رویت گل سیراب نگوییم چه گوییم

آن لب شکر ناب نگوییم چه گوییم

آن زلف کمندافکن و رخسار و جبین را

دزد و شب مهتاب نگوییم چه گوییم

تفسیر دو ابروی تو کان سورهٔ نون است

پیوسته به محراب نگوییم چه گوییم

دیدیم شبی زلف تو در فقه و بیداد

تعبیر چنین خواب نگوییم چه گوییم

چوگان سر زلف ترا شد دل ما گوی

این که به احباب نگوییم چه گوییم

این چهره و این اشک روان را به دویدن

لوح زر و سیماب نگوییم چه گوییم

چون نمد کمال از غزل آن صورت زیباست

شعر تر چون آب نگوییم چه گوییم