دوش آرزونی شکسته بودم
با زلف کجش نشسته بودم
پیوند به آن طناب کرده
از رشته جان گسسته بودم
دست من و زلف یار حاشا
بر خویش دروغ بسته بودم
خوش بود دلم به ناز آن چشم
از غمزه اگرچه خسته بودک
تا بر کف پاش مالم این روی
صد باره به اشک شسته بودم
از آتش هجر چشم به دور
آن شب چو سپند جسته بودم
فی الجمله به دولت رخ دوست
از ننگ کمال رسته بودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عاشقانه و درد دوری میگوید. او از آرزوها و آرمانهای شکستهاش سخن میگوید که با زلف یار پیوند خورده است. شاعر بر این باور است که دستش و زلف محبوبش دروغین است و با این حال به ناز چشمهای او دل خوش کرده است. حتی با وجود غم و خستگی، او به عشق و زیبایی یار میاندیشد و مکرراً به اشک ریختن بر عشق خود اشاره میکند. همچنین، او از آتش هجر جدا شدن و ننگ کمال فرار کرده است و در نهایت به حالت روحی و عاطفی خود در ارتباط با محبوب میپردازد.
هوش مصنوعی: دیشب یک آرزو داشتم که شکسته شده بودم و به خاطر موهای پیچیدهاش در کنار او نشسته بودم.
هوش مصنوعی: برانگیختن رابطهای که با وجود جدایی، هنوز از نظر روحی و عاطفی به آن متصل بودم.
هوش مصنوعی: من به خودم دروغ گفتم که نمیتوانم به زلف محبوبم دست بزنم و این خیال را از دل خود دور کردم.
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی و ناز آن چشم خوشحال بود، هرچند که خسته و دلتنگ بود.
هوش مصنوعی: من بارها و بارها بر روی پای او اشک ریختم و آنجا را با اشکهایم شستم.
هوش مصنوعی: در شب دوری و فراق، همچون گیاهان که از آتش دور میشوند، من نیز از آتش احساسات و دلتنگیها فاصله گرفته بودم.
هوش مصنوعی: به طور کلی، زیبایی و جلوه دوست مرا از عیب و ننگ کمال رهایی بخشیده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.