گنجور

 
کمال خجندی

آن شوخ که رفت از بر ما باز کجا رفت

دور از نظر اهل وفا باز کجا رفت

جان تازه کنان بر سر بالین ضعیفان

نا آمده چون باد صبا باز کجا رفت

درد دل رنجور مرا زان لب جانبخش

تا راده بشارت به شفا باز کجا رفت

آن شاه کزو خانه دل شاه نشین بود

از کلبه احزان گدا باز کجا رفت

شهباز صفت کرد بسی صید دل و باز

بگرت به ترک همه تا باز کجا رفت

دل رفت به بوی تو ز مسجد به خرابات

بیچاره نظر کن ز کجا باز کجا رفت

هم میکده هم صومعه خالی ز کمال است

تا اثر تو بزاری و دعا باز کجا رفت