گنجور

 
کمال خجندی

دارم اندک روشنائی در بصر

بی جمال او ولی فیه النظر

چشم مشتاقی براه انتظار

خاک شد وز خون دیده خاک تر

سرخ گردد هر که از هر سو دوید

اشک ما سرخ از دویدن شد مگر

من شکرها خوردم از شکر لبش

راست فرمودند تجزیه من شکر

چشمه او افتاده در دلهای ماست

همچو مستی در دکان شیشه گر

شب زدم سر بر در و دیوار او

چون سحر شد باز بردم دردسر

گریه بیدادش نشست از دل کمال

لایزیل الماء نقشة فی الحجر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

هیچ شادی نیست اندر این جهان

برتر از دیدار روی دوستان

هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر

از فراق دوستان پر هنر

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

آشکوخد بر زمین هموار بر

همچنان چون بر زمین دشوارتر

وطواط

ای شده با عزم تو مقرون ظفر

همت تو کرده از گردون گذر

نامه و نام ترا عالی محل

رایت و رأی ترا میمون اثر

با جلال تو بود گردون زمین

[...]

سوزنی سمرقندی

سیمبر یارم شد از من سیم بر

سیم یارم نی و یارم سیمبر

عاشق سیم ار بخواند وی مرا

من ورا معشوق دانم سیم بر

زان نگار سیمبر با من نماند

[...]

ادیب صابر

بت سرو قدی و سرو سمن بر

نگار سخن گوی و ماه سخن ور

قد و عارض توست شمشاد و لاله

لب و بوسه توست یاقوت و شکر

سرین تو و عشق من هست فربه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه