دلم از شمع رخت در تب و تابست امشب
کارم از نرگس مست تو خرابست امشب
تن رنجور من از دست دل و دیده چو شمع
گاه در آتش و گاه بر سر آبست امشب
زحمت خویش بیر از سرمای مردم چشم
که میان من و او دیده حجابست امشب
ساقیا شمع به پیرامن مجلس بتشان
تا ندانند که ما را در خوابست امشب
در دل شب اثر نور قمر پیدا نیست
مگر از زلف تو بر ماه نقابست امشب
چشم مست تو ندانیم به مستان ز چه روی
از سر عربده در عین عتابست امشب
دوست مهمان کمال است بیارید شراب
که دل دشمن ازین غصه کباب است امشب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
منم و میکده و مغبچه مست امشب
هر دم از مستی او داده دل از دست امشب
چون پری هر نفس از جلوه مستانه او
کرده چون اهل جنون نعره پیوست امشب
دست چون طره گهی بر ذقنت کرده دراز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.