گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

غبار خاک در او چو در خیال آرید

به نور چشم خود آن نونیا میازارید

گلی که در چمن آرد نسیم پیرهنش

چو باد دامن آن گل ز دست بگذارید

گر از خیال نبش نیست دیده را رنگی

ز نوک هر مژه هنگام گریه خون بارید

اگر چه شت شمردید عقد آن سر زلف

بدلکشی رخ او کم ز زلف مشمارید

ز یار سنگدل ای دوستان ندارم دست

مرا بخت دلی همچو خود مپندارید

به خاک پاش سفارش کنید چشم مرا

هر آنکه ریزد خونش به خاک بسپارید

از راه دیده و دل می رسد سرشک کمال

مسافر بر و بحر است حرمتش دارید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode