شمارهٔ ۴۷۱
غبار خاک در او چو در خیال آرید
بنور چشم خود آن نونیا میازاربد
گلی که در چمن آرد نسیم پیرهنش
چو باد دامن آن گل ز دست بگذارید
گر از خیال نبش نیست دیده را رنگی
ز نوک هر مژه هنگام گریه خون بارید
اگر چه شت شمردید عقد آن سر زلف
بدلکشی رخ او کم ز زلف مشمارید
ز یار سنگدل ای دوستان ندارم دست
مرا بخت دلی همچو خود مپندارید
به خاک پاش سفارش کنید چشم مرا
هر آنکه ریزد خونش به خاک بسپارید
از راه دیده و دل می رسد سرشک کمال
مسافر بر و بحر است حرمتش دارید
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...