شبی کز آتش عشق تو جانم سوختن گیرد
چراغ دولتم آنشب ز سر افروختن گیرد
چو زلفت بایدش عمر دراز و رشته زآن افزون
گر این چاک گریبانها رفیقی دوختن گیرد
از شادی بر جهم هر دم چو گندم بر سر تا به
گر آن خط دانة دلها چو مور اندوختن گیرد
بلب بابد مگس بگرفت شیرینی فروشانرا
و لبهای تو در عشوه شکر بفروختن گیرد
زیادت میکنی سوز دل ما از شکر خنده
نمک بر ریش اگر پاشی جراحت سوختن گیرد
براه روم گفت آورد زلفم از حیش لشکر
بچین ارزان شود نافه گر آن هندو ختن گیرد
کمال این گفته گر مرغی برد بر پر بهندستان
بیاید طوطی و از نو سخن آموختن گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.