ز غمزه های نو چندانکه ناز میبارد
مرا ز هر مژه اشک نیاز می بارد
سرشک ماز تو باران نو بهاران است
که لحظه ای نستاده است و باز میبارد
بریخت پیکر محمود و چشم او در خاک
هنوز خون بفراق ایاز می بارد
ز دوری به روی تو چشم بیدارم
ستاره ها بشبان دراز می بارد
ز خنده هاش که میریزدم نمک به جگر
ملاحت از لب آن دلنواز میبارد
چو دوری از رخ او بی صفائی ای صوفی
گر از جبین تو نور نماز می بارد
دلیل سوختگیهاست گریه های کمال
که اشک شمع ز سوز و گداز می بارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.