دوشم خیال روی تو در سر فتاده بود
گوشی در بهشت برویم گشاده بود
تا تو ز در درآنی و مجلس دهی فروغ
شب نا بروز شمع به پا ایستاده بود
ساقی به یاد روی توام هر قدح که داد
آب حیات بود که خوردم نه باده بود
جام از لب تو خواست گذشتن به ناز کی
آن صاف دل بین که چه مقدار ساده بود
در خواب دیدمت که بمن دست می دهی
دولت نگر که دوش مرا دست داده بود
سرگشته که بود روان پیش تو چو شمع
جانی بدست کرده و بر کف نهاده بود
درد ارچه کم نبود ز هر سو کمال را
دوش از فراق روی تو چیزی زیاده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به یاد روی محبوبش به خواب رفته و احساساتی عمیق را توصیف میکند. او در بهشت خیالی خود منتظر ورود محبوبش است و شب را به سبب نور او روشن میبیند. هر جرعهای که از ساقی مینوشد، آب حیات را احساس میکند نه باده را. همچنین در خواب، دست محبوب را میبیند و این لحظه را بسیار ارزشمند میداند. شاعر به یاد میآورد که در کنار محبوبش، بینهایت شاد و سرگشته بوده و در عین حال به درد فراق او نیز اشاره میکند که هیچ گاه به اندازه دوری از او احساس نشده است. این شعر، تجلی عشق و آرزوهای شاعر نسبت به معشوقش را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: شب گذشته در خواب به یاد چهره تو بودم، و در بهشت در گوشهای درها به روی ما باز بودند.
هوش مصنوعی: هنگامی که تو از در وارد شدی و روشنایی را به مجلس آوردی، شب که مانند شمعی بینور بود، به پا ایستاده بود.
هوش مصنوعی: ای ساقی، هر بار که به یاد چهرهات جامی به من دادی، حس کردم که آن نوشیدنی حیاتبخش بود و نه یک شراب معمولی.
هوش مصنوعی: جامی که از لب تو خواسته شده، با ناز و زیبایی میگذرد؛ اما دل صاف و سادهای هم هست که نمیداند چه اندازه بیخبر و سادهلوح است.
هوش مصنوعی: در خواب تو را دیدم که به من دست میدهی، و حالا ببین که دیروز چگونه برای من دست داده بودی.
هوش مصنوعی: کسی که گیج و حیران به سوی تو آمده بود، مانند شمعی روشن، جانش را در دستانش گرفته و بر روی کف خود گذاشته بود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دردی که به من میرسد کم نیست و از هر سمت به سراغم میآید، اما نبودن تو در کنارم، احساس سختی بیشتری را برایم به ارمغان میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک چند روزگار نه از راه مکرمت
بر ما دری ز نعمت گیتی گشاده بود
چون چیز اندکی به هم افتاد باز برد
گفتی که نزد ما به امانت نهاده بود
وامروز هرکه گویدم آن نیم ثروتی
[...]
در دست پیر میکده گلرنگ باده بود
یا عکس روی مغبچه در می فتاده بود
رفتم به دیر و شوکت رندان بساحتش
از هر چه در خیال درآید زیاده بود
پیر مغان نشسته به صد حشمت و جلال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.