گنجور

 
کمال خجندی

پیوسته ابرویت دل این ناتوان کشد

مردم کمان کشند و مرا آن کمان کشد

هرجنس را که هست کشد دل به جنس خویش

زآنت کمند مو طرف آن میان کشد

فرهاد نقش یار خود ار بر زدی به سنگ

نقش ره تو دیده بر آب روان کشد

بگشای لب به خنده تو پیش شکر فروش

تا رخت خود به خانه پیش ز پیش دکان کشد

زآنسان که سوی خویش کشد مور دانه را

خط دانه های دل ما چنان کشد

آواز ما ز گریه بسیار نم کشید

عاشق دگر چگونه تواند فغان کشد

سوزد دوباره اختر برگشته کمال

شبها کمال آه که بر سر آسمان کشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد

ناکام جان نگر که چه در کام جان کشد

این کوه زهره دل که نهنگی است بحرکش

در نوش خنده بین که چه زهر غمان کشد

بحر نهنگ‌دار غم از موج آتشین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه