گنجور

 
کمال خجندی

بگو بگوشه نشینان که رو براه کنید

زمال دست بدارید و نرک چاه کنید

به یک مقام مباشید سالها ساکن

نظر به منزلت مهر و قدر ماه کنید

به کوی باده فروشان روید عاشق وار

بنای توبه بی اصل را تباه کنید

به گردن من اگر عاشقی گناه بود

کدام طاعت ازین به همین گناه کنید

باب علم بشوئید روی دفتر عقل

بنور عشق رخ عقل را سیاه کنید

چو وقت خوش شود ای دوستان برای کمال

اگر کنید دعائی به صبحگاه کنید

 
 
 
بیدل دهلوی

چو فقر دست دهد ترک عز و جاه‌کنید

سر برهنه همان آسمان‌ کلاه‌ کنید

اگر گل هوس‌ کهکشان زند به دماغ

اتاقهٔ سر تسلیم برگ کاه‌کنید

سراغ یوسف مطلب درین بیابان نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه