گنجی و نرا بیطلبیدن نتوان یافت
راحت ز تو بی رنج کشیدن نتوان یافت
آن شربت خاصی که شفای همه جانهاست
بی چاشنی درد پشیدن نتوان یافت
داری سر یوسف ببر از هر چه عزیز است
امکان وصل به یک دست بریدن نتوان یافت
آن بخت که در دامن وصلش برسد دست
بی پیرهن صبر دریدن نتوان یافت
گر بر ظلکم دست رسد، بر تو محال است
کان پایه به صد عرش رسیدن نتوان یافت
با گرم روی واقف این راه چه خوش گفت
آهسته که این را به دویدن نتوان یافت
گر خلق شئو آنچه کمال از دهنت گفت
زین جنس معما بشنیدن نتوان یافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.