گنجور

 
کمال خجندی

گر جانب محب نظری با حبیب هست

غم نیست گر هزار هزارش رقیب هست

با کس مگو که چاره کنند درد عشق را

ای خواجه گر طبیب نباشد حبیب هست

سر در مکش ز ناله ما ای درخت ناز

هرجا که هست شاخ گلی عندلیب هست

گوشی که شد به حلقه عشق بنان گران

نشنیده ام که قابل پند ادیب هست

گر شحنه می برد سر واعظ به تیغ کند

کار شمشیر زنگ خورده بدست خطیب هست

در خورد گوش بار بدست من غریب

گر نیست گوهری سخنان غریب هست

از جام وصل هم رسدت قطرة کمال

کز جرعه خاک را همه وقتی نصیب هست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode