گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

آنکه دل در هوس روز وصال است او را

خواب شب در سر اگر هست خیال است او را

دل ز چشمش چه شد ار کرد سوال نظری

چون نظرهاست در آن جای سوال است او را

خال لبهاش به خون دل صاحب نظران

تشنه از چیست چو در پیش زلال است او را

دل بیمار من از دال و الف خالی نیست

تا قد چون الف و زلف چو دال است او را

به جگر خوردن بسیار به کف کرد غمش

خون عشاق بخور گو که حلال است او را

آفتاب از هوس آنکه شود همسر او

ایستد راست و زان بیم زوال است او را

به کمال است و بس این جور و جفا و ستمش

این صفتها که شنیدی به کمال است او را