شادی نیافت هر که غم دلبری نداشت
در سر هوای مهر پری گستری نداشت
در حیرتم زآدمینی که به عمر خویش
سودای عشق روی پر پیکری نداشت
با ما سری به وصل در آور که گیسویت
در پا از آن فتاد که با ما سری نداشت
چون باد رفت کشتی عمرم بر آب چشم
اگر چه ثقیل بود ولی لنگری نداشت
و دل در سواد زلف تو گم کرد راه عقل
شب بود و او غریب مگر رهبری نداشت
از هر جهت کمال به سوی تو کرد روی
زیرا که چشم مرحمت از دیگری نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.