دل زان نست و دیده بدینم نزاع نیست
اینست که آن دو پیش تو چندان متاع نیست
کی بابم از دهان تو ز آن لب نشان که هیچ
بر سر غیب جان مرا اطلاع نیست
بی بوی صحبت تو مریض فراق را
گر نکهت گل است ازو جز صداع نیست
عاشق چو عندلیب به بوی گل است مست
جوش و خروش اوز شراب و سماع نیست
نیکو فتاده اند به هم آن رخ و جبین
خورشید و ماه را به ازین اجتماع نیست
چشم تو هر که دید ز جان بایدش برید
چون گوشه ای گزید به از انقطاع نیست
ملک وصال بأیدت از سر گذر کمال
خلعت به لشکری نرسد تا شجاع نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبستگی عمیق شاعر به محبوبش است. شاعر از نبودن ارتباط و بوی محبوب شکایت میکند و احساس میکند که بدون او در درد و رنج است. او به زیبایی محبوبش اشاره میکند و این زیبایی را برتر از خورشید و ماه میداند. همچنین، به این نکته اشاره میکند که چشمان محبوبش به قدری جذاب است که هر کس که به آنها نظر کند، دلبسته و مجنون میشود. در پایان، شاعر در مورد ارزش و شجاعت در رسیدن به وصال محبوبش صحبت میکند و تأکید میکند که باید شجاع بود تا به این خلعت و زیبایی دست یافت.
هوش مصنوعی: دل و چشم من بر سر چیزی با هم درگیر نیستند؛ زیرا این موضوع برای تو ارزش و اهمیت چندانی ندارد.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم از لبانت نشانهای بگیرم، در حالی که هیچ اطلاعی از سرنوشت جانم در عالم غیب ندارم؟
هوش مصنوعی: بدون عطر و گفتگو با تو، بیمار جدایی تنها به درد سر میافتم. حتی اگر بوی گل هم باشد، برای من چیزی جز سردرد نیست.
هوش مصنوعی: عاشق مانند بلبل است که به عطر گل شیدا و سرمست میشود. او به اندازهای شور و هیجان دارد که نیازی به نوشیدن شراب یا شنیدن موسیقی ندارد.
هوش مصنوعی: روشنایی و زیبایی چهره خورشید و ماه به هم پیوستهاند و این اتحاد و نزدیکی زیبایی خاصی دارد که هیچ چیز دیگری نمیتواند با آن برابری کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که چشم تو را ببیند، باید جانش را فدای آن کند. زیرا وقتی تنها یک گوشه از آن را میبیند، برایش بهتر از جدایی از آن همه جذابیت و زیبایی خواهد بود.
هوش مصنوعی: تسلط بر عشق و وصال تنها در دستان توست و هیچ عطایی به سربازان نرسد تا زمانی که شجاعت و دل bravery در آنها وجود نداشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیوند عشق را به جفا انقطاع نیست
با دوست در مطالبه ی جان نزاع نیست
میراث فطرت است که لیلی همی برد
با هیچکس دگر دل مجنون مشاع نیست
مقصود او تمام به لیلی سپردن است
[...]
دل میخرد حبیب و مرا این متاع نیست
گر طالب سرست برین سر، نزاع نیست
کاری است عشق مشکل و حالی است بس غریب
کس را به هیچ حال بران، اطلاع نیست
دنیا خرند اهل مروت به هیچ وجه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.