پای بوس چون منی حیف است گفتی بر زبانت
زاهد کم خواره میشد دم به دم باریکتر زین
نیک گفتی نیک پیش تا ببوسم آن دهانت
گر دل او گه گهی می رفت در فکر میانت
زآن میان و زآن دهان پرسد دلم سر بقین را
بی نشان از بینشانان زودتر باید نشانت
چون بشیر از لیلة المعراج زلفت بر گذشتم
در میان قاب قوسینش نکندست ابروانت
سر بر آن در میزنم باشد در آری سر به بیرون
این همه تصدیع از آن آورده ام بر آستانت
گفتمش یک شب مجالم ده چوشمع آن لب گزیدن
گفت تو گرمی مخور کین انگبین دارد زبانت
با خیالش تا سخن راندی کمال از شوق اشکت
می چکد درهای گوناگون ز لفظ درفشانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.