نیست بهای جان بسی پیش تو چون کشد کسی
در نظرت جهان و جان نیست به قیمت خسی
شادی جان اگر توئی نیست غم جهان مرا
غصه چه وحشت آورد با رخ چون تو مونسی
از لب و غمزة توأم باده پرست و مست هم
باده و ساقئی چنین نیست به هیچ مجلسی
زیر دو لبه سه بوسه ام گفتی و چشم چار شد
چون به یکی نمیرسی وعده چه میدهی بسی
از تو به من چو بلبلان نالم و بس که در چمن
می رخ زرد و چشم تر نیست گلی و نرگسی
سهر قلم ز بیخودی باز نداند از رقم
نقطة خالت ار فتد بر ورق مهندسی
یافت کمال وصل تو دولت نقد او ببین
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ارزش وجود محبوب اشاره میکند و میگوید که جان و جهان در نظر او بیارزشند در مقایسه با محبوب. او از شادی و عشق به محبوب سخن میگوید و بیان میکند که با وجود او، هیچ غمی را احساس نمیکند. همچنین، شاعر به زیباییهای لب و چشمان محبوب اشاره دارد و میگوید که باده و مستی در این فضای عشق قابل مقایسه با هیچ چیز نیست. او در ادامه بیان میکند که وعدههای واهی از محبوب بیمعنا هستند و درد و غمش را ناشی از فاصلهاش با محبوب میداند. در نهایت، شاعر به ارزش وصل محبوب اشاره میکند و اعتراف میکند که این وصال برای او مانند گنجی نادر است.
هوش مصنوعی: جان انسان در برابر تو قیمت چندانی ندارد، زیرا وقتی کسی در نظر تو دنیا و وجودش را از دست میدهد، دیگر جانی برایش با ارزش نیست.
هوش مصنوعی: اگر تو شادی جانم هستی، دیگر غمهای دنیا برایم اهمیت ندارند. هیچ دلیلی برای نگرانی نیست وقتی که چهرهای چون تو در کنارم است.
هوش مصنوعی: از لب و ناز تو، من همیشه شیفته و مست هستم و هیچ شراب و باری به این اندازه در هیچ مهمانی پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: زیر دو لب تو سه بار مرا بوسه دادی و چشمانت چهار بار به هم افتاد. اما وقتی که به یک وعده هم نمیرسی، چرا این همه وعده میدهی؟
هوش مصنوعی: من مانند بلبلان از تو مینالیدن، زیرا در این گلزار دیگر نه گلی دارم و نه نرگسی با چهرهای شاداب و چشمی خیس.
هوش مصنوعی: قلم در حالت بیخودیش نمیتواند از حالت نقطه صورت تو بر روی کاغذی که با مهارت طراحی شده، آگاهی پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به کمال وصال و نزدیکی تو دست یابد، به راستی که در این دنیا خوشبختی و سعادتی نصیبش شده است. اما این خوشی و ثروت در دستان کسی که در فقر و تنگدستی به سر میبرد، به ندرت پیدا میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار گرفتهام بسی چون تو ندیدهام کسی
شمع چنین نیامدهست از در هیچ مجلسی
عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی
صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.