گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

خواهی که به هیچ غم نمیری

تا دست دهد پیاله گیری

می نوش به شادی و شو از او

آن دم که به دست غم اسیری

نی گفت به زیر لب همین است

اگر اهل دلی نفس پذیری

در سرزمی ات چو تاج لعل است

سلطانی و صاحب سریری

من درد کشم نه شاه و درویش

فارغ ز بزرگی و حقیری

در عشق جوانم و توانگر

غم نیست ز پیری و قیری

از سرو روان عصای پیری

شد پیر کمال بایدش ساخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode