گنجور

 
خیالی بخارایی

نرگس خیال چشم تو در خواب ناز یافت

سرو از هوای قدّ تو عمر دراز یافت

نی را که رفته بود دل سوخته ز دست

چون از وصال تو خبری یافت باز یافت

خاک ره نیاز شو ای دل که چشم من

هر آب رو که یافت ز اشک نیاز یافت

با سوز دل بساز و دم از نور زن که شمع

این منزلت که یافت ز سوز و گداز یافت

ای نی رهی نما به خیالی ز کوی دوست

کاو در طریقِ عشق تو را چشم باز یافت