گنجور

 
خیالی بخارایی

با آنکه بر مزارم نگذشت قاتل من

هردم گل وفایش می روید از گِل من

فردا که در حسابی آید حصول هرکس

جز رنج و غصّه نبوَد از عشق حاصل من

از سرّ غیب عمری جستم نشان و آخر

در نقطهٔ دهانش حل گشت مشکل من

گفتم که بر دل من چندین جفا مکن، گفت

چندین مگوی آخر من دانم و دل من

آن لحظه با خیالی مقصود رخ نماید

کآیینهٔ جمالش باشد مقابل من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode