گنجور

 
خیالی بخارایی

هرکه زاین وادی به کوی بخت و دولت می‌رسد

از ره و رسم قدم داریّ و همّت می‌رسد

فرصت صحبت مکن فوت از پیِ مقصود خویش

حالیا خوش بگذران کآن هم به فرصت می‌رسد

از خروش کوس شاهان این نوا آید به گوش

کاین سرا هر پادشاهی را به نوبت می‌رسد

آخر ای سرگشتهٔ وادیّ هجران بیش از این

تشنه‌لب منشین که دریاهای رحمت می‌رسد

از ره غربت خیالی عاقبت جایی رسید

هرکه جایی می‌رسد از راه غربت می‌رسد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode