گنجور

 
خیالی بخارایی

اوّل استادی که عشق و حسن را تقسیم کرد

عاشقان را صبر و خوبان را جفا تعلیم کرد

طوبی قدّ تو را از راست بینان هر که دید

در سرافرازی بر او قدّ تو را تقدیم کرد

جز مه رویت منجم هیچ مقصودی نداشت

ز این همه نقش دل افروزی که بر تقویم کرد

آخرالامر از ره عزّت به جایی می‌رسد

هرکه خواری را ز راه مردمی تعظیم کرد

گوهر جان در تن خاکی خیالی را ز دوست

چون امانت بود آخر هم بدو تسلیم کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode