گنجور

 
خالد نقشبندی

عمر شد در کار ناهموار بر باد ای دریغ

هیچ روزی روی فردا ناورم یاد ای دریغ

می نهم هر دم بهایی بر هوا بیچاره من

قصر اعمالم بود بس سست بنیاد ای دریغ

کرده بر آمرزش حق تکیه، بی باک از گناه

هرگز از قهاری او نایدم یاد ای دریغ

آرزوی دولت ناپایدار این جهان

چند دولتهای جاویدم ز کف داد ای دریغ

در گنه چندان دلیر و در نکویی ناتوان

با چنین بد خوئیم مادر چرا زاد ای دریغ

راه باریک است و شب تاریک و همره دیو و دد

مانده زیر بار عصیان زار و ناشاد ای دریغ

نیکی ناکرده ثبت نامه روز جزا

خالد آلوده چون خواهد شد آزاد ای دریغ