گنجور

 
خالد نقشبندی

ای ز گلزار جهان شمشاد دلجویت غرض

در نگارستان هستی صورت رویت غرض

هست از والشمس خورشید رخت مقصود و بس

وز سواد طره ات والیل شد مویت غرض

سجده پیش آدم خاکی کجا کردی ملک

گر نبودی ران میان محراب ابرویت غرض

تیرهای غمزه ات را از دل دلدادگان

هر طرف بینم فتاده بر سر کویت غرض

نیست تاب اینکه بی پرده ز رویت دم زنم

خوبرویان را ستایم، روی نیکویت غرض

خنده گل، نشات مل، جعد سنبل بر زبان

شمیه خوش، چشم دلکش، تاب گیسویت غرض

خالد ار دم زد ز مشک، ای جان! نگویی این خطاست

چین زلفت مدعا و خال هندویت غرض

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode