گنجور

 
خالد نقشبندی

ز شوقت شمع چون پروانه رقاص

نه تنها شمع، بل کاشانه رقاص

ز بی تابی عشقش منع دل چند؟

کز آتش چون نگردد دانه رقاص

اگر عشقت به کوه آرد شبیخون

جهر از جای چون دیوانه رقاص

تو در دل، دل به زلفت در کشاکش

چو جان از عشق خود جانانه رقاص

ز تمکین شیشه دل تیره گردد

مودب باش و شو طفلانه رقاص

ز سوز عشق خالد چون نرقصد؟

کزو چون خویش شد بیگانه رقاص

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode