گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

برآورد یک تیر گرشاسپی

نوشته بر آن نام شیداسپی

به چاچی کمان راند اندر زمان

بزد بر بر دیو تیره روان

نشد کارگر تیر قلواد گرد

درآمد نهنکال با دستبرد

کجا اندر آن کشتی نامدار

که قلواد بود اندر آن کامکار

کمرگاه قلواد یل را گرفت

ربودش ز کشتی همان دم شگفت

برآورد بر روی دستش روان

که اندازدش سوی بحر گران

مگر سام را دیده بر وی فتاد

فتادش یکی آتش اندر نهاد

برآورد گرز نریمان گرد

درآمد بدان دیو با دستبرد

بزد بر نهنکال گرز یلی

فتادش ز کف پهلو زابلی

به جان رست قلواد از دست او

وگرنه به جان بود پابست او

نهنکال آن دم یکی جوش زد

بجنباند سر گوش بر گوش زد

دو گوشی به مانند دو گوش پیل

رخ او سیه همچو دریای نیل

یکی جستنی کرد همچون پلنگ

به کشتی قلوش درافکند چنگ

در آن توی کشتی به قد چون منار

باستاد مانند دریای قار

چو قلوش ورا دید خود را ندید

ز دهشت سرانگشت خود را گزید

یکی زور بر زد نهنکال دیو

در آن توی کشتی به بانگ غریو

فرو برد کشتی به دریای آب

خود اندر میان بود پرپیچ و تاب

هزار آدمی غرق کرد آن زمان

خود استاده مانند کوه گران

کجا آب بد تا کمرگاه او

همی زد چپ و راست آن جنگجو

شنیدم که آن قلوش زابلی

شنا برد چون مردم کابلی

بزد دست و پائی بر آن روی آب

به کشتی درافکند خود را به تاب