بخش ۸۳ - فرار نمودن سام از پیکار و پناه بردن به دیر
همانگه بیفشرد بر اسب ران
برون آمد از لشکر بیکران
به قلواد گفت ای یل نامدار
نگر تا چه بازی کند روزگار
ازین پرده نیلگون سرنگون
ندانم دگر ره چه آید برون
مگر مادر از بهر دردم بزاد
که کس را چو من درد بر دل مباد
فلک با منش کینه از بهر چیست
که بر حال خویشم بباید گریست
مرا درد چند از پی هم رسید
کزان دردها گشتهام شنبلید
یکی درد هجران یار گزین
که بادا فدایش دل و جان و دین
دگر دور مانده ز یار و دیار
فراق منوچهر فرخ تبار
چه گویم ز گردان ایران زمین
بزرگان با تاج و تخت و نگین
که هر یک مرا چون برادر بدند
گه رزم سوزنده آذر بدند
کنون از همه بدتر است رزمکار
که بر من سیه شد همه روزگار
ندیدم به گیتی بدینسان شکست
ز کینه همه باد دارم به دست
درین گفتگو بود سام دلیر
که فغفور چین اندر آمد چو شیر
گواژه همی زد به پی در سپاه
پی کینه میتاخت فغفور شاه
جهانجوی قلواد و فرخنده سام
براندند که پیکر تیزگام
بدان دشت، دیری کهن یافتند
در آن دیر دیرینه بشتافتند
چو کردند مانند سیاره سیر
شدند از شرف طالع برج دیر
چو عیسی نهادند بر چرخ پای
چو گوهر گرفتند بر سنگ جای
ز بامش چو مه سربرافراختند
در آن جلوهگه آشیان ساختند
در آن دیر بودند رهبان بسی
نیفکنده هرگز نظر بر کسی
چو دیدند زایشان نشان یافتند
بدان دیر دیرینه بشتافتند
ز بهر پژوهش به پیش آمدند
بدان هر دوان داستانها زدند
که مانند مهر از هوا میرسید
بدینگونه گرم از کجا میرسید
همه راز خود سام پهلو نهفت
پس آنگه برآورد آهنگ و گفت
دو موبدنژادیم و فرزین نسب
به چین اوفتاده ز ملک عرب
چو سلطان سیاره خنجر گرفت
زمین کوه تا کوه لشکر گرفت
برآمد به مه ناله کرنای
درآمد ز مه تا به ماهی ز جای
ز سم ستوران پرخاشجوی
بدین دیر فرخنده کردیم روی
مگر پاکمان در پناه آورد
ز ماهی به ایوان ماه آورد
درین گفتگو پهلو نیکخواه
که آمد دگرباره فغفور شاه
همه گرد بتخانه لشکر گرفت
خروش سواران همه برگرفت
از افراز قلواد بر شد به پست
حصار صنمخانه را در ببست
همانگه به خونریزی آورد روی
از آن بتپرستان روان کرد جوی
از آن پس درآمد به بالای دیر
چو سیاره میکرد در برج سیر
چو شب بود فغفور با لشکری
فرود آمد و کینه شد اسپری
نخفتند آن شب دو آزاده خوی
به درگاه دادارشان بود روی
زبان بهر خواهش بیاراستند
همی نیرو از دادگر خواستند
بگفتند کای داور آب و خاک
نوانیم هر دو ز بیم هلاک
تو مپسند کز دست این کافران
بمانیم بیچاره و ناتوان
ببینم دگر روی آن دخت شاه
همان قلوش گرد زرین کلاه
مر آن دیوزاده یل نامور
که از وی هراسان بود شیر نر
چو او چوبدست اندر آرد به جنگ
که شه را به رزمش نباشد درنگ
زمان تا زمان میرسد شیر دل
ز رزمش شه چین و ماچین خجل
بگفتند با خود مر این داستان
بخفتند با دیده خونفشان
چو رخساره بنمود از چرخ شید
سپاه شب از تیغ او سرکشید
نشست از بر پیل فغفور چین
گران لشکرش هم درآمد به زین
به رسم گواژه یکی نامدار
خروشید کای شاه خاوردیار
سزد گر برون آئی از بهر جنگ
که شه را به رزمت نباشد درنگ
خروشید از باره سام دلیر
که اینک برون آمدم همچو شیر
بگفت این از افراز شد سوی پست
به کهپیکر بادپا برنشست
در قلعه بگشاد قلواد گرد
برون آمدند از پی دستبرد
به آن لشکر بیکران برزدند
همی بر سران گرز و خنجر زدند
گه صبح تا روز نیمی گذشت
ز دشمن فکندند بی حد ز دشت
نبدشان ز خصم ستیزنده باک
سران را سپردند سر در مغاک
ز ناگه هوا همچنان گرم شد
که پولاد از گرمیش نرم شد
بماندند آن هر دو بیرون ز جا
بجستند نیرو همی از خدا
بگفتند کای داور کارساز
توئی آفریننده بینیاز
به سختی ستمدیده را یاوری
به ما یاوری ده درین داوری
درین گفتگو بود کز روی دشت
یکی گرد تیره نمودار گشت
سپه را سپهدار فرهنگ بود
از آن تیغ فرهنگ بیرنگ بود
برش قلوش یل همی راند بور
چو آگاه گشتند از آن جنگ و شور
به یک ره علمها برافراختند
پی رزم و کین تیغ را آختند
خروشنده شد دیوزاده چو شیر
بر شاه چین رفت از ره دلیر
چو با وی به کین شاه چین شد درشت
به ضربی که زد پیل شه را بکشت
سپاهش به یاری برانگیختند
ابا دیوزاده برآویختند
بیاورد قلوش به یاری سپاه
پریدخت هم شد سوی رزمگاه
خبردار گردید فرخنده سام
که آمد ز ره طوطی خوشخرام
بسی شاد شد پهلوان جهان
تو گفتی مگر تازه گشتش روان
قوی گشت از آن خوشدلی همچو کوه
زمین زیر ستم ستورش ستوه
درآمد به میدان چو شیر نبرد
رسانید بر چرخ گردنده گرد
ز روی پریدخت گردید شاد
پس آنگه به جنگآوران رو نهاد
گریزندگان نیز بازآمدند
به یاری پهلو فراز آمدند
نشست از بر اسب فغفور چین
پر از دست و پا بود روی زمین
دلش بود از دیوزاده ستوه
برانگیخت هر سو به رزمش گروه
نیامد به فیروزیش هیچ بهر
دگر ره گریزنده شد سوی شهر
پس وی همی رفت فرهنگ راد
همانا نبودش ز آرام یاد
دمادم ز زخم گران چوبدست
یلان را ز باره همی ساخت پست
دل شاه گشته از آن دردناک
که از چوب گردان فکنده به خاک
همی گفت هرگز خردمند مرد
نجسته است با دیوزاده نبرد
به شهر اندر آمد شه کینهور
ز بس بیم دل شهر را بست در
بتابید رخ دیوزاده به جنگ
بر پهلوان شد چو شرزه پلنگ
ببوسید پای جهاندیده سام
رخش بوسه زد پهلو نیکنام
سراپرده و ساز فغفور شاه
به دست اندر آورد با پیل و گاه
همه جنگ و با ساز جنگی طغان
کشیدند نزد جهانپهلوان
بر آن دشت لشکر بیاراستند
که دریافتند آنچه میخواستند
نشاندند بر تخت زر سام را
به بر درکشیدند آرام را
کشیدند بر دامن کوهسار
سراپرده و خیمه زرنگار
فکندند تختی به بالاش زر
ز بهر پریدخت والاگهر
چو شد سرخوش از می گو کینهخواه
درآمد به خرگاه و بر شد به گاه
برافکند بر نسترن پرده را
چمن کرده از رخ سراپرده را
گلش خنده بر برگ نسرین زده
لبش شور در جای شیرین زده
شکستهزا بروش دست کمان
شده اژدهافش نفس در کمان
طبر زد غلام و شکر بندهاش
همه شور قند از شکرخندهاش
رخش رونق گلستان میشکست
قدش پشت سرو روان میشکست
دهان را ز یاقوت لب قوت داد
عقیقش طراوات به یاقوت داد
قمر را مهش دست بر جبهه بست
رطب را لبش خار در پا شکست
ز گلگون رخان جام گلگون به خواست
دل ریش وی از قدح لاله خواست
رخ از آتش می چو گل برفروخت
دل لاله از آتش غم بسوخت
ترنمنوازان پردهسرا
فکندند دستان به پردهسرا
خوش آن دم که در پرده سازند ساز
کنند از رخ دلبران پرده باز
چو رامشگران پرده بنواختند
بتان پرده از رخ برانداختند
خوش آن دم که در بزم شاهنشهی
کنند آهوی دلبران فرهی
خوش آن دم که نوشین لب بادهنوش
گهی نیش یادت کند گاه نوش
ولیکن بجو از جهان کام خویش
که گاهی چو نوش است و گاهی چو نیش
چو دانی که بر سر نگیرد قرار
گرش میتوانی به شادی گذار
وز آن سو چو فغفور شد سوی شهر
ز پیکار و کین اندهش بود بهر
یکی هفته با سروران سپاه
ز بهر پسر شد فغانش به ماه
هم از بهر دختر دلش بود تنگ
همی خواست کز ریوش آرد به چنگ
همان عالمافروز آگاه شد
که مهروی در خرگه شاه شد
دگر ره دلش پر زغم شد پری
همی بود در فکر حیلتگری
چو یک هفته در پیش مه بود سام
به هشتم چو باز یمن گشت رام
بیامد نشست از بر تخت زر
برش دیوزاده فرو برده سر
نشستند در پای تختش سران
ستادند در خدمتش سروران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف دلنالهها و احساسات سام، پهلوان ایرانی، میپردازد که از وضعیت سخت و دردهای متعددی که با آن مواجه است، گلایه میکند. او از درد جدایی از یار و وطن سخن میگوید و از حسرت به یاد همرزمانش که همچون برادرانش بودند، یاد میکند. سام و همراهانش، قلواد و فرخنده سام، در میدانی از جنگ با فغفور چین میجنگند و در عین حال خواستار یاری از خدا هستند. آنها در میادین نبرد با دشمنان درگیر هستند و دلگیر از شکستهای تلخ روزگار هستند.
در ادامه، داستان نبردی حماسی بین سپاه ایران و فغفور چین به تصویر کشیده میشود که سام و یارانش به یاری یکدیگر بر دشمنان خود غلبه میکنند. احساسات شادی و دلدادگی به وفاداری و شجاعت در میدان جنگ همراه با صحنههای دلانگیز و به شدت حماسی تجلی مییابد. داستان به توصیف پیروزیها و جشنها و همچنین درد و اندوه از دست دادنها میپردازد و نشان میدهد که زندگی قهرمانان همواره با چالشها و ناملایمات همراه است. در نهایت، سام به جاه و مقام خود بازمیگردد و در کنار خودیهایش به جشن و شادمانی میپردازد.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، بر روی اسب خود فشار آورد و از لشکر بیپایان بیرون آمد.
هوش مصنوعی: به قلواد گفت ای قهرمان معروف، تماشا کن که روزگار چه بازیهایی با ما میکند.
هوش مصنوعی: از این آسمان آبی نمیدانم چه اتفاقی خواهد افتاد و کدام راهی در آینده پیش رو خواهد بود.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است مادر تنها به خاطر درد من فرزند بیاورد، که هیچکس دیگری به اندازه من دردی در دل ندارد؟
هوش مصنوعی: آسمان چرا با کینه و دشمنی برخورد میکند که باید بر حال من گریان بود؟
هوش مصنوعی: من از شدت دردهایی که یکی پس از دیگری به سراغم آمدند، به حالتی پریشان و بیقرار افتادهام.
هوش مصنوعی: یکی از آلام دوری و جدایی از محبوب را انتخاب کن که جان و دل و ایمانم فدای او باشد.
هوش مصنوعی: دوری از یار و زادگاه موجب غم و اندوه من شده است، منوچهر، فرد خوشیمن و نیک خصال.
هوش مصنوعی: نمیدانم درباره بزرگانی که در ایران زندگی میکنند چه بگویم، آنها که دارای تاج و تخت و جواهرات ارزشمندی هستند.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها مانند برادر برای من رفتار کردند و در زمان جنگ، آتش سوزندهای به من هدیه دادند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در حال حاضر، بدترین وضعیت برای جنگجویی است که بر سر من آمده و تمام días زندگیام را سیاه کرده است. به عبارتی، او به شدت تحت تأثیر مشکلات و ناامیدی قرار گرفته و احساس میکند که همه چیز علیه اوست.
هوش مصنوعی: چنین شکست و نابودی را در دنیا ندیدهام، از کینه و حسد، همه چیز را در دست دارم.
هوش مصنوعی: در این بحث، سام دلیر حضور داشت و شجاعتش مانند شیری بود که فرمانروای چین به آنجا آمده است.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، افرادی با فریاد و جنگ و جدل به سوی دشمن میتازند و شاه غفور نیز از این ماجرا بیخبر نیست.
هوش مصنوعی: جهانگردی از نسل سام، کسی که خوشبخت و پیروز است، به سوی هدفش شتابان حرکت میکند.
هوش مصنوعی: در آن دشت، مدتها پیش مکانی قدیمی پیدا کردند که مردم برای عبادت به آنجا رفتند.
هوش مصنوعی: زمانی که مانند سیارهها حرکت کردند، از برکت و جایگاه برج دیر پرواز کردند.
هوش مصنوعی: همانطور که عیسی روی چرخ قرار گرفت، در حالی که جواهرات را روی سنگ میگذارند.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه از بالای بام بالا آمد، در آن مکان زیبا و دلپسند، لانهای ساختند.
هوش مصنوعی: در آن صومعه تعداد زیادی راهب بودند که هرگز به کسی نگاه نکرده بودند.
هوش مصنوعی: وقتی نشانهی تولد آنها را دیدند، به سمت آن مکان قدیمی با شتاب رفتند.
هوش مصنوعی: برای تحقیق و بررسی به جلو آمدند و هر کدام داستانهایی را نقل کردند.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و آرامش خورشید اشاره دارد که با گرما و نوری دلپذیر از آسمان به زمین میتابد. مفهوم آن این است که خورشید بدون زحمت و از دوردستها به ما میرسد و این برخورد او با زمین و انسانها احساس گرما و روشنی را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: سام تمام رازهایش را در دل خود پنهان کرده بود و سپس به حرکت درآمد و سخن گفت.
هوش مصنوعی: ما از دو خاندان بزرگ و نجیب هستیم و به خاطر پیوندی که با سرزمین چین داریم، از سرزمین عرب به اینجا آمدهایم.
هوش مصنوعی: وقتی که فرمانروای سیارات شمشیر به دست گرفت، زمین از کوه تا کوه پر از لشکریان شد.
هوش مصنوعی: از دل شب صدای نی به گوش میرسد، گویی که از ماهی به ستارهها میرسد.
هوش مصنوعی: از اسبهای خشمگین به این مکان خوشیمن روی آوردیم.
هوش مصنوعی: آیا میتواند معشوق ما را از آسمان به سوی ما بفرستد، همانطور که ماه را به ایوان میآورد؟
هوش مصنوعی: در این گفتوگو، نیکی و دوستی بهدنبال کسی میگردند که دوباره به مقام شاهی برسد.
هوش مصنوعی: همه دور بتکده جمع شدند و صدای سواران به گوش رسید، که همه چیز را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: برجستگی قلوهسنگها باعث شد که دیوار دور معبد خدایان را مستحکمتر کنند و به طور کامل دور آن را ببنند.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، چهرهای را که به خونریزی دچار شده بود، به خاطر بتپرستان، روانه جوی خون کرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، به بالای معبد آمد و مانند ستارهای در مقالات خود درخشید.
هوش مصنوعی: وقتی شب شد، فغفور به همراه لشکری فرود آمد و انگیزهای برای انتقام پیدا کرد.
هوش مصنوعی: در آن شب، دو انسان آزاده بیدار ماندند و رو به سوی خداوند دعا و درخواست خود را مطرح کردند.
هوش مصنوعی: زبان برای بیان درخواستها و خواستهها آماده شده است و مردم با قدرت از بخشنده درخواست میکنند.
هوش مصنوعی: گفتند ای حاکم و داور زمین و آسمان، ما هر دو از ترس نابودی و هلاکت، از نو آغاز میکنیم.
هوش مصنوعی: تو نباید اجازه دهی که از دست این کافران، بیپناه و ناتوان باقی بمانیم.
هوش مصنوعی: بگذار تا دوباره چهره آن دختر شاه را ببينم، همان که بر سرش کلاهی از زرین دارد.
هوش مصنوعی: بچهی دیو نامآور که شیر نر از او ترسیده بود، مرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که او در جنگ چوبدستی به دست میگیرد، به این معناست که شاه در برابر او نمیتواند لحظهای درنگ کند.
هوش مصنوعی: زمانی میآید که دلاوران جنگجو، حتی شاهان چین و ماچین نیز از نبرد او شرمنده خواهند شد.
هوش مصنوعی: گفتند که این داستان را فراموش کن، اما هنوز با چشمانی پر از اشک به آن فکر میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهاش را از آسمان نمایان کرد، لشکر شب با تیغ زیباییاش خموش و سرکوب شد.
هوش مصنوعی: فغفور چین بر روی فیل نشسته بود و لشکر سنگینی به همراهش به میدان آمد.
هوش مصنوعی: با صدای بلند اعلام کرد که ای پادشاه سرزمینهای شرق!
هوش مصنوعی: اگر برای جنگ آماده شوی، جایز است که از خانه بیرون بیایی، چون نباید برای نبرد منتظر ماند تا فرمانده به تاخیر بیفتد.
هوش مصنوعی: با صدایی بلند و نیرومند از دل شجاعانهام فریاد میزنم که اکنون همچون شیری آزاد و بیرون آمدهام.
هوش مصنوعی: او گفت این از سطح زمین به سمت پایین حرکت کرد، مانند اینکه جسمی با سرعت بسیار بالا به فضا پرتاب شده است.
هوش مصنوعی: در قلعه را باز کردند و گروهی از آنجا خارج شدند تا دست به سرقت بزنند.
هوش مصنوعی: آنها به سپاه گسترده حمله کردند و بر سر فرماندهان آنها با گرز و خنجر ضربه زدند.
هوش مصنوعی: یکبار در صبح تا نیمه روز، دشمنان با شدت به دشت حمله کردند و آسیب زیادی زدند.
هوش مصنوعی: آنها از دشمنی که جنگجو بود، ترسی نداشتند و سران را به چالش کشیدند و در نهایت به نابودی دچار شدند.
هوش مصنوعی: ناگهان هوا به قدری گرم شد که حتی فولاد هم از گرما نرم شد و تغییر حالت داد.
هوش مصنوعی: آن دو نفر در جایی باقی نماندند و به سرعت از جا پریدند و به قدرت خداوند تکیه کردند.
هوش مصنوعی: به آن میگویند که تو ای داور و قاضی توانمند، خالق و بینیاز هستی.
هوش مصنوعی: در شرایط دشوار، کمتر کسی به کمک ستمدیدگان میشتابد. پس ای کسی که یاری میکنی، در این قضاوت به ما یاری رسان.
هوش مصنوعی: در این گفتوگو، از دور در دشت، گردی تیره و مشهود پدیدار شد.
هوش مصنوعی: سردار سپاه، دارای فرهنگی است که از آن، شمشیر بیرنگی به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: برادر یل سوار خود را به جنگ میبرد، و زمانی که از آن مبارزه و شورش آگاه شدند، به پیش میرود.
هوش مصنوعی: به یک راه دانش و علم را بلند کردند و برای جنگ و نزاع، شمشیر را آماده کردند.
هوش مصنوعی: دیوزاده به طور پرخروش و نیرومند مشابه شیر، به سمت شاه چین رفت و در این راه دلیرانه عمل کرد.
هوش مصنوعی: وقتی او با شاه چین به شدت برخورد کرد، به ضربهای که زد، فیل شاه را نابود کرد.
هوش مصنوعی: آنها سپاه را به کمک فراخواندند و با دیوان مبارزه کردند.
هوش مصنوعی: قلبش را به کمک سپاه پریدخت آورد و به سوی میدان نبرد رفت.
هوش مصنوعی: فرخنده سام باخبر شد که طوطی خوشرنگ و زیبا از راه رسیده است.
هوش مصنوعی: بسیار خوشحال شد پهلوان دنیاست و گفتی آیا جانش تازه شده است؟
هوش مصنوعی: خوشدلی و شادابی باعث شده که او از سختیها و دشواریها قویتر و استوارتر شود، مانند کوهی که بر روی زمین ایستاده و در برابر فشارها و ستمها تاب میآورد.
هوش مصنوعی: به میدان مبارزه مانند شیری قدرتمند وارد شد و بر دایرهی چرخهای زمان غلبه پیدا کرد.
هوش مصنوعی: پس از اینکه چهرهی زیبای دختر دلش را شاد کرد، او به سمت جنگآوران رفت.
هوش مصنوعی: افراد فراری نیز دوباره به کمک آمدند و به سمت پهلو درا (جنگ) برگشتند.
هوش مصنوعی: فغفور چین از روی اسب پایین آمد و در حالی که دست و پاهایش بر زمین بود، نشسته بود.
هوش مصنوعی: او دلش از ظلم و ستم دیو مانند به تنگ آمده و به همین خاطر از هر طرف مردمی را برای مبارزه فراخوانده است.
هوش مصنوعی: به دلیل عدم موفقیت فیروزیش، هیچ چیز دیگری به او نرسید و از این رو، به سمت شهر حرکت کرد.
هوش مصنوعی: او همچنان به راه خود میرفت و از شجاعت و جوانمردی خود یاد میکرد و نشانهای از آرامش در وجودش نبود.
هوش مصنوعی: به طور مداوم از زخمهای بزرگ، چوبدستهای قهرمانان را به زمین میکشید و آنها را در وضعیت ناتوانی قرار میداد.
هوش مصنوعی: دل شاه به خاطر دردی که دارد، به شدت ناراحت و آشفته است، به گونهای که گویی از چوب گردانی که به زمین افتاده، به زمین میخورد.
هوش مصنوعی: فرهیخته همواره گفته است که هیچگاه افراد با خرد و دانا در نبرد با کسانی که از نسل دیو هستند، پیروز نشدهاند.
هوش مصنوعی: شه بدذات به شهر وارد شد و به خاطر ترس از دلهای مردم، در را بر روی شهر بست.
هوش مصنوعی: رخسار زیبای دیو جوان در میدان جنگ تابش میکند، مانند پلنگ نیرومند و شجاع به سوی قهرمان میتازد.
هوش مصنوعی: سام، مردی با تجربه و عالمی است که به خاطر چشمانش دنیا را دیده و در کنار او، اسبش نیز مورد احترام و ستایش قرار میگیرد. این بوسه نشان از ارادت و احترام به این شخصیت و ویژگیهای او دارد.
هوش مصنوعی: سراپرده و ساز فغفور شاه به دست آورد و با فیل و گاهی همکار کرد.
هوش مصنوعی: همه به جنگ و نبرد آماده شدند و با ساز و آلات جنگی به نزد پهلوان بزرگ جهان رفتند.
هوش مصنوعی: در آن دشت، نیروی نظامی را ترتیب دادند زیرا متوجه شدند آنچه را که مد نظر داشتند به دست آوردهاند.
هوش مصنوعی: سام را بر تخت زر نشاندند و آرامش را از او گرفتند.
هوش مصنوعی: بر دامن کوه، چادر و خیمهای زیبا برپا کردند.
هوش مصنوعی: یک تخت زرین برای پریدخت با ارزش ساختند.
هوش مصنوعی: زمانی که شخصی از نوشیدن شراب شاد و سرزنده میشود، بهطور ناگهانی شخصی که کینهجویی میکند، وارد محل میشود و در آن moment حساس، حوادثی رخ میدهد.
هوش مصنوعی: گلهای نسترن را کنار زد و چمن را از روی رخسار پرده کنار کشید.
هوش مصنوعی: برگ نسرین با خندههای گل تزیین شده و لب شیرینش نشانهای از شادی و طراوت را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: سلاحی که به شکل اژدها درآمده، به خاطر ناتوانی و شکستش به دور از کارایی است و نفسش در کمان به حالت تنیدگی و فشار درآمده. این حالتی از تضاد و کشمکش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: غلام طبل را به صدا درآورد و بندهاش که شکرین و خوشحال است، همه را تحت تأثیر قرار داد؛ خوشی او مانند قند شیرین است.
هوش مصنوعی: قد و زیبایی او چنان است که اگر به گلستان برود، زیبایی آنجا را تحتالشعاع قرار میدهد و گلها و درختان به خاطر قد و قامتش، از زیبایی خود دست میکشند.
هوش مصنوعی: لبانش چون یاقوت زیبا و دلربا است و عقیق، خاصیتی دارد که طراوت و زینت به این زیبایی افزوده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به تشبیه زیبایی اشاره شده است. "قمر" به معنای ماه و "مه" به معنای دختر زیبا است. دختری زیبا با لبی شیرین و لطیف، بر روی جبهه خود دستی گذاشته و نگاهی جذاب دارد. همچنین به تصویر رطب نیز اشاره شده که نشاندهنده شیرینی و لطافت است، اما در عین حال نشان میدهد که گاهی در زندگی، موانع و خارهایی نیز وجود دارد که باید بر آنها غلبه کرد. به طور کلی، این متن به زیباییها و چالشهای زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: از زیبایی چهرههای سرخ و دلانگیز میخواهم که در دل خودم را سیراب کنم و با شوق و اشتیاق از شاهدانهها و گلهای سرخ بنوشم.
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا و جذاب دارد که مانند گل درخشش دارد، اما دل لاله به خاطر درد و غم سوزانده شده است.
هوش مصنوعی: موسیقیدانان با نغمههایی خوشآوا به فضای موسیقی زندگی و شادابی بخشیدند.
هوش مصنوعی: زمانی خوشایند است که در پشت پرده، ساز برآورند و از چهره دلرباها پرده بردارند.
هوش مصنوعی: وقتی نوازندگان ساز را به نواختن پرداخته و فضایی دلنشین ایجاد کردند، آن هایی که به زیبایی و ظرافت مشهور بودند، چهره خود را از پشت پرده برآورده و خود را نمایان کردند.
هوش مصنوعی: خوشا لحظهای که در مجلس پادشاهی، دلبران زیبا را به آرامی میبینند و از زیباییهایشان لذت میبرند.
هوش مصنوعی: لحظهای را تصور کن که با لذت و شوق به نوشیدن باده مشغول هستی، گاهی یاد تلخیها و زخمهایی که در زندگی تجربه کردهای به تو میرسد، اما این یادآوریها باعث نمیشود از طعم شیرین زندگی و لذتهای آن دست بکشی.
هوش مصنوعی: اما از دنیا خواستههای خود را طلب کن، زیرا گاهی زندگی شیرین و لذتبخش است و گاهی دردناک و تلخ.
هوش مصنوعی: وقتی میدانی که کسی نمیتواند آرامش پیدا کند، اگر توانستی، میتوانی او را به شادی و خوشی برسانی.
هوش مصنوعی: و از آن طرف، وقتی فغفور (پادشاه) به سمت شهر رفت، از جنگ و دشمنی که پیش آمده بود، اندوهگین و ناامید بود.
هوش مصنوعی: یک هفته با فرماندهان سپاه به خاطر پسرش ناله و فریاد میکرد و صدایش به آسمان رسید.
هوش مصنوعی: او به خاطر دخترش دلش تنگ بود و میخواست که او را به آغوش بکشاند.
هوش مصنوعی: آن عالم پرنور متوجه شد که دختر زیبای ماهروی در قصر پادشاه حضور دارد.
هوش مصنوعی: دلش پر از غم شده و او در فکر چارهجویی است، گویی یک پری در ذهنش در حال تدبیر و فکری زیرکانه است.
هوش مصنوعی: یک هفته پیش، ماه به سام نزدیک بود و در روز هشتم، سام دوباره به آرامش و سرزمین یمن بازگشت.
هوش مصنوعی: شخصی بر روی تخت زرین نشسته بود که ناگهان دیوی زاده به سرش سایه افکنده و او را به زیر برد.
هوش مصنوعی: سران و فرماندهان در اطراف تخت پادشاه نشستهاند و در خدمت او هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.