بخش ۷۲ - جنگ کردن طغان شاه با دیوزاده و چگونگی آن
طغان شاه چون باد بر شد به زین
برانگیخت نامآوران را به کین
سبک دیوزاده کمین روی کرد
به خون یلان دشت را جوی کرد
خروشنده گردید چون سنهراس
ازو شد دل سرکشان پرهراس
درآمد میان سپه همچو شیر
ز هر سو برو بر ببارید تیر
رسیدی چو پیکان بر آن نامدار
تو گفتی که با دست در کوهسار
طغان شاه چو از وی بدید آن نبرد
دلش گشت پر درد و رخساره زرد
در مکر و حیلتگری باز کرد
چنین چنگ گفتار را ساز کرد
که باید به نرمی ورا ساخت رام
وز آن پس سرش را کشیدن به دام
ز نیرو چو دارد سر سرکشی
ببندیمش از داروی بیهشی
همانگه سپه را ز کین بازداشت
وز آن پس سر از سرکشان برفراشت
چنین گفت با دیوزاده طغان
که چون تو نباشد کسی از گوان
همان به که بندی بر من کمر
سپه بد شوی بر سران سر به سر
تو را شاه بربر ز بربرزمین
فرستاد از بهر فغفور چین
کجا هست فغفور چین باب من
وزو هست روشن جهان تاب من
چو تو سرکشی سازی ای نامور
تو را باز خواهم روان از پدر
چو بدهد تو را یابی از من بدی
کنون شو به من رام اگر بخردی
وگر رای داری به درگاه شاه
یک امشب به خلخ بمان صبحگاه
ابا کاروان رهسپر شو به چین
ببر همره خویشتن نازنین
چو بشنید ازو دیوزاده سخن
بدو گفت کای مرد شمشیر زن
پسنده نبودی چو در داوری
کنون روی کردی به حلیتگری
بدان تا چو آیم سوی خان تو
به یک دست چوبی به ایوان تو
به بیهوش دارویم آری به دام
وز آن پس بخواهی ز مهروی کام
مرا نیست نزدیک خلخ گذر
از ایدر به چین میشوم رهسپر
یکی مایهور بود در کاروان
که همیشه بود از مقارن نوان
ز ناگه به نزد طغان باز شد
بدو زار برگفت و غماز شد
چنین گفت کان ماه سیما کنیز
ز بربر نیامد ابا گنج و چیز
همانا به دریاش دریافتند
چو صندوق را قفل برتافتند
همانا ترا در جهان خواهرست
دو صد چون مقارن ورا چاکر است
مه مهوشان است و طوطی کلام
نجوید ز شاهان کسی غیر سام
ازین است که پنهان کند نام او
دگر این غلام است مر سام را
از آن رخ نتابد به پیکار و کین
که مر لاله رخ را برد سوی چین
قضا دیوزاده ز دور این شنید
همانگه چو آتش ز جا بردمید
شتابان دوید از بر او دمان
ندادش به یک لحظه او را امان
بدان سان بزد بر سرش چوبدست
که در پای اسب طغان گشت پست
بشد جانش از صرف این گفتگو
به غماز گفتن مکن آرزو
طغان چون ز خواهر خبردار شد
برو روز روشن شب تار شد
به دل گفت اگر پیچم از رزم سر
همانا ز من روی تابد پدر
شوم در میان شهان بیمنش
سرم پست گردد ز پیرامنش
اگر رزم جویم ازین مرد نیو
مبادا که از من برآرد غریو
دگرباره چنگ سخن ساز کرد
در حقه و مکر را باز کرد
که اکنون بر افلاک بر شد سرم
که سام است جوینده خواهرم
همان به که کاخم گلستان کنی
ابا او گذر در شبستان کنی
در ایوان چو او برفرازد علم
ازو شاد گردند اهل حرم
به دیدار او شادمانی کنند
از آن خرمی زندگانی کنند
چو یک هفته ماند درین سرزمین
به هشتم شتابید زی مرز چین
ازیدر به چین گر شوی رهسپر
همانا ز من خشم گیرد پدر
دگر آن که باشد سرم زیر ننگ
که در شهر خلخ نسازد درنگ
سخن زین نشان گفته بیحد برو
همی خواست کو را درآرد برو
ز هامون مر او را به ایوان برد
درونش به تیغ جفا بشکرد
نپذرفت فرهنگ گفتار او
سبک داد پاسخ سزاوار او
که بنویس یک نامه نزد پدر
بدو قید کن راز من سر به سر
که او را به دل در بسی بد شتاب
نیامد به خلخ گذر کرد آب
پریدخت همراه او شد روان
سزد گر نگردد دل شه نوان
نه از شاه ترسم نه از لشکرش
بدین چوب بر هم زنم کشورش
تو خواهی که از فکر افسون و بند
سرم را درآری به خم کمند
ولیکن من از تو به حیلتگری
بسی برترم درگه داوری
طغان چون بدید آن که آن نامور
ز گفتش بپیچید یکباره سر
بدان جنگجویان خروشید باز
که گردید با اهرمن رزمساز
همه رزم شیران کمین آورید
سرش را ز کین بر زمین آورید
سپه چون شنیدند گفتار شاه
براندند باره سوی کینه خواه
دگر ره بدو اندر آویختند
همه گرز و خنجر فروریختند
بدیشان درافتاد فرهنگ باز
ابا جنگیان گشت او رزم ساز
گرفتند ناگاهش اندر میان
زدندش به هر سو به گرز گران
پریدخت مهرو چو آگاه شد
مر آن نامور را هواخواه شد
به دل گفت اگرچه طغان سرکشست
ولی دیوزاده به کین آتش است
طغان سوی او گر شتابد به جنگ
سپه این کشد او نماید درنگ
سپاهش دمادم رسد او ز شهر
نیابد ز کین هیچ فرهنگ بهر
ز فرهنگ مردی به یک سو شود
هنرهاش در رزم آهو شود
به بند اندر آرند ناگه سرش
به خون غرقه گردد بر و پیکرش
طغان شاه گیرد ورا ناگهان
بریزد سبک خونش اندر نهان
همان به که پوشم سلاح نبرد
برآیم به که پیکر تیز گرد
سوی رزم و کین دل نهاده شوم
مگر یار با دیوزاده شوم
رهانم من او را ز چنگ طغان
دلیران کین را ببرم روان
وگر کشته گردم به میدان کار
سر سام نیرم بود پایدار
همیشه دلش شاد و خرم بود
که چون او به گیتی دگر کم بود
امیدم به دادار دارنده مهر
که بینم رخ سام فرخنده چهر
کنم جان شیرین فدای سرش
چو پروانه جان بازم اندر برش
بگفت و نکرد هیچجا او درنگ
به نزدش طلب کرد اسباب جنگ
مقارن به اندرز بگشاد لب
نپذرفت اندرزش آن خوشلقب
چو بیچاره گردید ساز نبرد
بیاورد بهر پریوش چو گرد
پریدخت پوشید اسباب جنگ
کمر چون دل عاشقان کرد تنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، طغان شاه به میدان جنگ میرود و با یلان دشت درگیر میشود. دیوزاده، که قهرمان میدان است، به جنگ طغان شاه میپردازد. طغان شاه به خاطر شجاعت دیوزاده ترسیده و تلاش میکند با مکر و حیله او را به دام اندازد. او به دیوزاده پیشنهاد میکند که به جای جنگ، به چین بروند و وعدههایی برای رفاه و قدرت به او میدهد.
دیوزاده اما به طغان شاه پاسخ میدهد که او تنها بر اساس شجاعت و صداقت عمل میکند و از حیلهگری و تحقیر متنفر است. طغان شاه که از نیت دیوزاده مطلع میشود، به شدت خشمگین میشود و جنگ را در میان سپاه خود اعلام میکند. نبردی سخت میان آنها در میگیرد و دیوزاده احساس میکند که باید به یاری دوستانش بیفتد و جان خود را فدای برادرش، سام، کند.
در نهایت، دختر زیبایی به نام پری دخت به او کمک میکند و در تلاش است تا او را از طغان شاه نجات دهد. دیوزاده با شجاعت و اراده قوی به جنگ ادامه میدهد، حتی اگر این به معنای قربانی کردن جانش باشد.
هوش مصنوعی: طلوع شاه مانند بادی طوفانی، قهرمانان را به انتقام و جنگ برانگیخت.
هوش مصنوعی: یک دیو که به دسیسه و نیرنگ گرایش دارد، با نگاهی تیر و خندهای مرموز به میدان نبرد مینگرد و گویا در پی خون و رنج یلان شجاع دشتهاست.
هوش مصنوعی: چون سنهراس (ترس بزرگ) ظاهر شد، دل سرکشان (افراد سرکش) به شدت ترسید و به هم ریخت.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، مانند شیر، نیرویی سرشار وجود دارد که از همه طرف تیرها به سوی او پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: وقتی به هدف خود رسیدی، مانند پیکانی تیز و سریع که به سوی شخص معروفی نشانه رفته، با خود فکر کردی که میتوانی با دستان خود بر فراز کوهها حرکت کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که شاه طغان آن نبرد را دید، دلش پر از درد شد و رنگ رخسارش زرد گردید.
هوش مصنوعی: با نیرنگ و فریب، چنین سخن را آغاز کرد و آن را به صورت زیبایی درآورد.
هوش مصنوعی: باید به آرامی و به دقت کار را پیش برد و سپس به تدریج او را به سمت هدف هدایت کرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی قدرت و سرکشی دارد، باید او را با دارویی که او را به خواب میبرد، کنترل کنیم.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، فرمانده سپاه را از کینه و دشمنی بازداشت و پس از آن، سر از نافرمانان بلند کرد.
هوش مصنوعی: او به دیوزاده طغان گفت که هیچ کس دیگری مانند تو در این عالم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بهتر است که مرا به زنجیر بکشی تا اینکه بر سر کسانی که برتر از من هستند، ستم کنی.
هوش مصنوعی: تو را پادشاه بربر از سرزمین بربر بهعنوان سفیر برای فرمانروایی در چین فرستاده است.
هوش مصنوعی: کجا میتوانم کاخ فخیم و باشکوه فرمانروای چین را ببینم؟ و از آنجا است که روشنی و روشنایی برای جهان من میتابد.
هوش مصنوعی: هرگاه تو سرکشی کنی ای مشهور، میخواهم تو را از پدر خود پس بگیرم.
هوش مصنوعی: وقتی کسی به تو خوبی میکند، از من بدی نکن. حالا که میتوانی با من از سر آرامش رفتار کنی، اگر عاقل باشی.
هوش مصنوعی: اگر قصد داری نزد شاه نظر بدهی، امشب را در خلخ بمان و صبحگاه به درگاه او برو.
هوش مصنوعی: به همراه کاروان، راهی شو و مانند سپری در برابر مشکلات، به چین برو و عزیزانت را با خود ببر.
هوش مصنوعی: وقتی دیوزاده سخنان را از او شنید، به او گفت: ای مردی که به شمشیر زدن میپردازی.
هوش مصنوعی: تو در هنگام قضاوت، اگر به درستکاری رفتار نکردی، اکنون نباید به ریاکاری و تظاهر روی بیاوری.
هوش مصنوعی: بدان که وقتی به خانهات بیایم، با یک چوب به ایوانت خواهم رفت.
هوش مصنوعی: به من دارویی بده که مرا به حالت بیهوشی ببرد و بعد از آن هر چیزی که بخواهی از زیبای مورد نظرت به دست بیاوری.
هوش مصنوعی: من در نزدیکی خلخ نیستم و در حال حاضر از اینجا به سمت چین میروم و برای سفرم آماده میشوم.
هوش مصنوعی: یک نفر در کاروان بود که همیشه در کنار دیگران و همسفرانش حضور داشت و از اوج و فرود زندگی هرگز فاصله نمیگرفت.
هوش مصنوعی: ناگهان نزد طغان باز شد و به او به حالت ناراحتی و گلایه سخن گفت.
هوش مصنوعی: به این صورت میتوان گفت: این شخص زیبا به من گفت که کنیز او از سرزمین بربر نیامده، بلکه خود دارای گنج و ثروت است.
هوش مصنوعی: وقتی قفل صندوق را باز کردند، متوجه شدند که چه گنجینهای در درون دریا نهفته است.
هوش مصنوعی: در جهان، برای تو دو صد خواهر وجود دارد که همه به دور تو میچرخند و خدمتگزار تو هستند.
هوش مصنوعی: ماه و زیباییهایش در دل افراد تأثیر دارد و طوطیوار هیچکس جز سام، از شاهان چیز خاصی نمیگوید.
هوش مصنوعی: به همین دلیل است که دیگران نام او را پوشیده نگهمیدارند؛ این غلام است که سام را معرفی میکند.
هوش مصنوعی: سخن از این است که زیبایی و نازکی چهره کسی، مانند لالهای است که نمیتواند در میدان جنگ و دشمنی بایستد. این زیبایی او را به سمت آرامش و لطافت سوق میدهد و از سختیها دور میکند.
هوش مصنوعی: قضا و سرنوشت، پیام بدی را از دور به من رساند، و همانند آتش که ناگهان از جای خود برمیجهد، من نیز در اثر این خبر به شدت واکنش نشان دادم.
هوش مصنوعی: او با سرعت از کنار او گذشت و یک لحظه هم به او فرصتی نداد.
هوش مصنوعی: به طرز شدیدی بر سر او ضربهای زد که مانند شخصی که زیر پای اسب افتاده، به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: جان او از این صحبت خسته و ناراحت شده است؛ پس به غماز (خبرچین) گفته است که آرزو نکن که حرفی دربارهاش بزنند.
هوش مصنوعی: وقتی طغان از خبر خواهرش آگاه شد، روز روشن به شب تار تبدیل شد.
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که اگر از جنگ و نبرد کنارهگیری کنم، پدرم به قطع از من روی برمیگرداند و از من دور میشود.
هوش مصنوعی: اگر در میان مردم بیمناعت و بدون شخصیت قرار بگیرم، موقعیتم پایین میآید و ارزشم کاهش مییابد.
هوش مصنوعی: اگر جنگجو بودم و از این مرد نیرومند چیزی بگویم، نکند صدای من بلند شود و مشکلساز شود.
هوش مصنوعی: بار دیگر با نواختن ساز، زبان به سخن گشود و نقشه و حقههایش را آشکار کرد.
هوش مصنوعی: سرم بالا رفته و به آسمان ها نگاه می کنم، زیرا سام در جستجوی خواهرم است.
هوش مصنوعی: بهتر است که در آرامش و زیبایی گلستان بگذرانید و در آنجا زندگی شیرینی داشته باشید، نه اینکه در شبستان و تاریکیها فرار کنید.
هوش مصنوعی: زمانی که او پرچم را در ایوان برافرازد، اهل خانواده به شوق و شادی میآیند.
هوش مصنوعی: به خاطر حضور او، شادی و خوشحالی را تجربه میکنند و از زندگی شاداب و سرزنده لذت میبرند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه یک هفته در این سرزمین ماند، در روز هشتم به سمت مرز چین حرکت کرد.
هوش مصنوعی: اگر به چین بروی و در مسیر با مشکل مواجه شوی، مطمئناً پدرت از من عصبانی خواهد شد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که در شرایط ناپسند و شرمآور قرار دارد، هرگز نباید به انتظار نشستن و بیتحرکی را انتخاب کند. او باید از آن وضعیت خارج شود و به دنبال تغییر و بهبود وضعیت خود باشد، به ویژه وقتی که در جامعه یا محیطی که او را تحقیر میکند، زندگی میکند. در واقع، این بیان نشان از اراده و عزم برای رهایی از شرایط ناپسند دارد.
هوش مصنوعی: سخن از نشانی است که بیپایان بیان شده و او قصد دارد تا آن شخص را به درون خود بکشاند.
هوش مصنوعی: او را از کنار دریا به عمارت برد و درونش را به ظلم و ستم شکافت.
هوش مصنوعی: او به هیچوجه فرهنگ صحبت کردنش را نپذیرفت و در جواب به او پاسخ مناسب و شایستهای نداد.
هوش مصنوعی: بنویس یک نامه به پدر و در آن تمام رازهای من را برای او توضیح بده.
هوش مصنوعی: او به دلش شتاب زیادی داشت ولی به دلیل شرایط، نتوانست به خوبی در سفر خود پیش برود.
هوش مصنوعی: دختر پری به همراه او رفت و اگر دل شاه نرود، انگیزهای ندارد.
هوش مصنوعی: من نه از قدرت شاه و نه از سپاهیان او میترسم، به این وسیله میتوانم کشورش را به هم بریزم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که از افکار و اسارت خودم رها شوم، باید مرا با نیرنگ و فریب از این بند بیرون کنی.
هوش مصنوعی: اما من در فریبکاری و زیرکی از تو بسیار بالاتر هستم؛ زیرا درگاه قضاوت و داوری در دست من است.
هوش مصنوعی: چون طغان دید که آن نامدار از سخن او ناراحت شد، ناگهان سرش را برگردانید.
هوش مصنوعی: بدانید که جنگجویان دوباره به پا خواستند، زیرا نبرد با دشمن قویتر شده است.
هوش مصنوعی: همه جنگجویان دلیر را به نبرد فراخوانید و با کینه، سر دشمنتان را به زیر فشار آورید.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه صدای شاه را شنیدند، به سوی دشمنان شتافتند و آماده جنگ شدند.
هوش مصنوعی: همه به طرف او حمله کردند و سلاحهایشان مانند گرز و خنجر به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فرهنگ و آداب و رسوم به جنگاوران تعلیم داده میشود و باعث میشود که آنها به شکل بهتری آمادهی نبرد شوند.
هوش مصنوعی: ناگهان او را به دام انداختند و از هر طرف با چوب سنگینی به او ضربه زدند.
هوش مصنوعی: وقتی دختر پریچهره و زیبا از علاقه آن مرد معروف مطلع شد، نسبت به او تمایل پیدا کرد.
هوش مصنوعی: به دل گفتم که هرچند این طغیان و سرکشی وجود دارد، اما در حقیقت این دیو زاده از حس کینه و دشمنی، آتش سوزانی به پا کرده است.
هوش مصنوعی: اگر گروهی به جنگ با او بشتابند، او با شجاعت و اعتماد به نفس ایستادگی میکند و هیچ تردیدی در عملش نیست.
هوش مصنوعی: سربازان او به طور مداوم به او از شهر میرسند و به خاطر کینهای که دارند، هیچ فرهنگی برای او بدست نمیآورند.
هوش مصنوعی: وقتی از فرهیختگی و شخصیت یک مرد کاسته شود، تمام habilidades و مهارت هایش در جنگ به اندازهٔ یک آهو ضعیف و بیدفاع خواهد شد.
هوش مصنوعی: ناگهان او را به اسارت میبرند و سرش در خون غوطهور میشود، در حالی که بدنش را هم مورد آسیب قرار میدهند.
هوش مصنوعی: ناگهان طغیان شاه به وقوع میپیوندد و خون فردی به آرامی در خفا میریزد.
هوش مصنوعی: بهتر است که در برابر مشکلات و چالشها، از قدرت و آمادگی خود استفاده کنم و با قوت و تند و تیز، به مقابله بپردازم.
هوش مصنوعی: من عزم رزم و جنگ را در دل خود دارم، مگر اینکه همراه با یار خود به نبرد با دیوانهوار بروم.
هوش مصنوعی: من او را از دست دلیران چنگالدار نجات میدهم و به سوی آرامش میبرم.
هوش مصنوعی: اگر در میدان کار کشته شوم، دلیل نیرومند بودن من این است که پایدار و استوار هستم.
هوش مصنوعی: او همیشه دلش شاد و خوشحال بود زیرا میدانست که مانند او در این دنیا کم پیدا میشود.
هوش مصنوعی: امید من به خداوندی است که مهربانی دارد، تا بتوانم چهره زیبای سام را ببینم.
هوش مصنوعی: جان شیرینم را به خاطر او فدای سرش میکنم، مانند پروانهای که جانش را برای او میدهد و دائماً به دورش میچرخد.
هوش مصنوعی: او بدون هیچگونه توقفی به حرفش عمل کرد و برایش خواسته شد تا لوازم جنگ را آماده کند.
هوش مصنوعی: همزمان با نصیحت کردن، زبانش را باز کرد و آن فرد خوشلقب نصیحتش را نپذیرفت.
هوش مصنوعی: زمانی که اوضاع به شدت خراب شد و جنگ به پایان رسید، بهخاطر زیبایی محبوبش، او نیز شروعت را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: دختر پری به زین و برگ های جنگی خود را آماده کرد، چون دل عاشقان را تنگ و ناراحت کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.