بخش ۲۱۰ - آوردن ابرها را در برابر منوچهر شاه
برفت و بیاورد آن اژدها
شهنشه نگه کرد بر ابرها
یکی دیو دیدش چو البرز کوه
که بودی زمین زیر پایش ستوه
منوچهر گفتا که ای پرگزند
چگونه بود سام تن ارجمند
بگفتا به پیکار این ارجمند
ز نیرنگ دست من آمد به بند
نتابد کسی پیش من روز جنگ
به نیروی و کوپال این تیزچنگ
چو بشنید ازو سام نیرم نژاد
بتندید و گفتش که ای بدنژاد
به نیرنگ بستم دو دستت به چنگ
نیازیدی آنجا به من هر دو چنگ
که باشی که نیرنگ سازم تو را
همی دست بر چاره یازم تو را
همین دم بر شهریار جهان
دگرباره بندم تو را ناگهان
بگفت و بغرید مانند شیر
سپهبد شد از گفته او زریر
بلرزید از خشم دیو دژم
چو این گفت در پیش شه بیش و کم
به پاسخ چنین گفت پس شهریار
که ای نامور سام فرخ سوار
کسی را به مردیت نبود سخن
دروغ است گفتار این اهرمن
تو را نام از مهر روشن تر است
هزارت ازین رزم اندر خورست
ز گفتار این دیو تندی مکن
ز نادانی خویش گوید سخن
توئی زاده رزم و میدان جنگ
نتابد به میدان رزمت نهنگ
دگر ره همان دیو تیره نژاد
برآورد فریاد آن بدنهاد
که جز راست هرگز نیاید ز من
منم ابرها شاه هر اهرمن
گر ایدون که گوئی دروغ است این
دگر ره شهنشاه ایران زمین
گشاید دو دستم ز زنجیر و بند
درآیم به میدانت ای ارجمند
اگر من ببستم دو دستت به جنگ
بداند شهنشاه چنگ پلنگ
پس آنگه سر و جان به فرمان تست
جهان سر به سر زیر فرمان تست
دلیران و گردان آن انجمن
قباد و دگر قارن رزمزن
بگفتند کای دیو وارونه رای
دلیر زمان سام رزمآزمای
نهنگ دمان است و ابر بلا
به میدان ببندد دو صد اژدها
شناسیم ما رزم و پیکار سام
نباشد دروغی بدین نیکنام
چرا راه کژی درآری به پیش
بگردی همی از ره داد و کیش
همان سام در دم آمد زجای
غریونده آن مرد رزمآزمای
بیامد دو دستش ز کین باز کرد
در رزم و پیکار را ساز کرد
منوچهر از آن دیو اندیشه کرد
روان را ز اندیشه چون بیشه کرد
ز بالا و کوپال و دست دراز
بترسید ازو شاه گردنفراز
هراسنده گشتند لشکر همه
چو از گرگ درنده ترسد رمه
درآمد ز جا آن گو نیکبخت
گریبان آن دیو بگرفت سخت
بنالید بر داور دادگر
بغرید بر دیو چون شیر نر
دلیران و گردان در آن بارگاه
تماشاکنان اندر آن رزمگاه
بسی گشت کوشش میان دو تن
سرانجام سام یل صفشکن
زمانی دوانیدش ایدر به کین
برآوردش آنگاه و زد بر زمین
سپهبد خروشید و برگفت نام
برآورد شمشیر تیز از نیام
سر دیو ناپاک از تن برید
تن شوم را به خون درکشید
سپهبد درآمد به جای نشست
بسی آفرین کرد بر پیل مست
لباسی که پوشیده بد شهریار
ببخشید یکسر به سام سوار
نشستند یکسر دلیران بزم
چو کوتاه گردید پیکار و رزم
منوچهر را آگهی شد ز سام
که برگشت فیروز دل شادکام
همه پهلوانان ایران زمین
پذیره فرستاد شاه گزین
به روز نکو ساعتی خوبتر
به شهر اندر آمد یل نامور
پذیره برون رفت شاه دلیر
به یک دست پیل و به یک دست شیر
پیاده شد از اسب سام سوار
ببوسید پای جهان شهریار
منوچهر او را به بر درگرفت
رخش را ببوسید و مانده شگفت
چو شه باز گم بوده را باز یافت
نیایشکنان پیش یزدان شتافت
سر خویش کرده سوی آسمان
که ای پادشاه زمین و زمان
سپاس از تو دارم نه از تخت و گنج
تو دادیم این گنج نابرده رنج
مرا شاهی هفت کشور تمام
بدی بر غم و رنج بی روی سام
کنون تازه شد فر و هم بخت من
بیفزود گنج من و بخت من
بفرمود تا سام یل برنشست
همه راه بگرفت دستش به دست
چو پر شد به گیتی گه شادکام
بپرسید از عاشقیهای سام
بگفت آنچه بگذشته بد بر سرش
که تا آرزوی دل آمد برش
شگفتی برو ماند شاه سپاه
از آن رنجهائی که دید او به راه
کشیدند خوان شه نامور
پس آنگه می و نقل گوهرنگار
چه بهتر ز ساقی و جام شراب
چه خوشتر ز عود و ز چنگ و رباب
چه زان به که با گلرخان چو گل
نشینی و بیرون کنی غم ز دل
چو از سام نیرم سخن شد به بن
ز زال زر اکنون سخن گوش کن
منوچهر شه بر نیایش فزود
که تا بخت او را به شادی نمود
سه ساعت گرفتش در آغوش شاه
همی کرد بر روی چهرش نگاه
که از هجر سام نریمان بری
ورا کرد دولت دگر رهبری
ازین پس نشستند بر تخت بزم
نبد هیچشان بیم و اندوه رزم
عجب روزگاری بد آن روزگار
که بودی منوچهر شه شهریار
به عدلش شده کبک با باز خویش
ز دادش شده گرگ چوپان میش
جهان رسم ظلم از جهان برگرفت
فلک نام بد از جهان برگرفت
مسخر بد او را همه روم و چین
مسلم شد او را زمان و زمین
پشنگ آن زمان شاه توران بدی
ز پور فریدون که تور آن بدی
نیازرد او را دلیری سوار
که بودند از اصل یک پود و تار
به دل گفت باشیم چون یک نژاد
نیاریم از داد و بیداد یاد
چهل روز شه رخصت عیش داد
که از سام نیرم بدی سخت شاد
نبرد از بزرگی هم او نام تاج
نمیجست یک جو ز دهقان خراج
همه سرکشان زیر دست آمدند
نهنگان چو ماهی به شست آمدند
فقیران سراسر توانگر شدند
سرافکندگان جمله سرور شدند
در آن دور کو شاه آفاق بود
به فرمان وی چون فلک طاق بود
قدح خنده بر جام جمشید زد
طرب خیمه بر بام خورشید زد
چهل روز بودند با عیش و ناز
چهل یک شد و زابلی خواند باز
خراج همه روم و خاور زمین
همان شهر بلغار و ماچین و چین
برون شد ابا شادکامی و ناز
شکارافکنان رفت با یوز و باز
رسیدش به شادی به زابل نشست
به دامش می ارغوانی به دست
چو بگرفت کار ممالک قرار
بدو گشت بنیاد ملک استوار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در داستان، سام نیرم و شهنشاه منوچهر با دیو قدرتمندی مواجه میشوند که سعی دارد آنها را به چالش بکشد. دیو از نیرنگ و فریب استفاده میکند، اما سام با شجاعت و دلیری خود به میدان میآید و دیو را شکست میدهد. منوچهر به سام احترام میگذارد و او را ستایش میکند. بعد از پیروزی، جشن و شادمانی در ایران برپا میشود و همه از مهارتهای سام و قدرت او صحبت میکنند. در نهایت، کشور به آرامش و رفاه میرسد و سام به عنوان قهرمان شناخته میشود و منوچهر بر تخت سلطنت مینشیند.
هوش مصنوعی: اژدهای سلطنتی رفت و آنچه را که در آسمانها بود، به ارمغان آورد و به سویی نگاه کرد.
هوش مصنوعی: یک دیو مانند کوه البرز او را دید، که زمین زیر پایش خسته و ناتوان بود.
هوش مصنوعی: منوچهر گفت: ای کسی که با قدرت و آسیبهایش شناخته شدهای، سام، آن مرد با مقام و مرتبت چگونه است؟
هوش مصنوعی: او گفت که در نبرد با این شخص بزرگ، من به خاطر نیرنگهایی که زد، به زنجیر افتادم.
هوش مصنوعی: هیچ کس در روز جنگ با نیرو و قدرت من جرات نداشته باشد که به مقابلم بیاید.
هوش مصنوعی: وقتی سام از او شنید، به شدت عصبی شد و گفت: ای کسی که اصل و نسب خوبی نداری.
هوش مصنوعی: من به ترفند و فریبی دستهایت را به دست خود گرفتم و تو در آن مکان نیازت را به من نشان دادی.
هوش مصنوعی: من به دنبال کسی هستم که با نیرنگ او را به چالش بکشم و برای حل مشکلش دست به کار شوم.
هوش مصنوعی: در این لحظه دوباره به فرمانروای دنیا تو را به سرعت میپیوندم.
هوش مصنوعی: او صحبت کرد و مانند شیر خشمگین شد، فرماندهای که از حرف او به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: از خشم دیو بدجنس، لرزشی به وجود آمد هنگامی که این جمله را در برابر شاه بیان کرد.
هوش مصنوعی: پس پادشاه با شجاعت و افتخار به او گفت: «ای سام نامی و خوشبخت، سوارکار ماهر!»
هوش مصنوعی: اگر کسی به مردانگی تو اعتقاد نداشته باشد، این یک دروغ است که این شیطان به زبان میآورد.
هوش مصنوعی: نام تو از مهر تابناکتر است و هزار بار در این نبرد از ما بهتر است.
هوش مصنوعی: از سخنان این دیو تندخو ناراحت نشو، او به دلیل نادانی خود حرف میزند.
هوش مصنوعی: تو در میدان جنگ و نبرد به دنیا آمدهای و در این عرصه، هیچ کس توانایی مقابله با تو را ندارد.
هوش مصنوعی: دیگری از همان دیو سیاهنژاد فریاد زد و برانگیخت آن موجود ناپاک.
هوش مصنوعی: من همیشه تنها راستی را بیان میکنم و غیر از آن چیزی از من شنیده نخواهد شد. من مانند ابرها هستم که بر فراز همهی نیروهای منفی و شر قرار دارم.
هوش مصنوعی: اگر بگویی که این حقیقت ندارد، پس راه دیگری که برای شاه ایران وجود دارد، چیست؟
هوش مصنوعی: دستهایم را از زنجیر و بند آزاد خواهم کرد و به میدان تو وارد میشوم، ای بزرگوار.
هوش مصنوعی: اگر من دستهایت را ببندم تا با دشمن بجنگی، مانند شاهی خواهی بود که به شیر، در میدان نبرد، حمله میکند.
هوش مصنوعی: پس از این، تمام وجودم و جانم در اختیار توست و تمام عالم بهطور کلی باید در خدمت تو باشد.
هوش مصنوعی: شجاعان و نیرومندانی که در آن گردهمایی حضور دارند، قباد و قارن جنگاور دیگری هستند.
هوش مصنوعی: گفتند ای دیو با اندیشهای معکوس، دلاور زمان سام که در جنگها ماهر است.
هوش مصنوعی: در این لحظه، نهنگ به مانند یک هیولای بزرگ شناور در دنیای پرخطر است و ابرهای تاریک و بیدادگر مانند نشانههایی از ناامیدی و آشفتگی در آسمان به نمایش درآمدهاند، که میتواند باعث بروز مشکلات و خطرات بیشتری شود. دو صد اژدها نیز نماد تهدیدها و مشکلات پیش روی انسان است.
هوش مصنوعی: ما به خوبی با جنگ و مبارزه آشنا هستیم و نام نیک سام در این میدان هرگز دروغی نیست.
هوش مصنوعی: چرا به سوی راه نادرست میروی و از مسیر درست دور میشوی؟
هوش مصنوعی: سام همان مرد رزمآزماست که در همان لحظه به مکانی وارد شد که صدای غریو و فریاد به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: او با خشم و کینه، دستانش را باز کرد و آماده جنگ و نبرد شد.
هوش مصنوعی: منوچهر به درستی از خطر افکار ناپسند آگاه بود و فهمید که باید از افکار منفی دوری کند، چرا که این افکار مثل جنگل انبوهی هستند که میتوانند روح را تحت تأثیر قرار دهند.
هوش مصنوعی: از بالا، کسانی که مقام و قدرت دارند و با دستهای دراز خود به دیگران آسیب میزنند، باید از آنها بترسید، زیرا این افراد مثل شاهانی هستند که با گردن افراشته و قدرتشان میتوانند بر دیگران تسلط یابند.
هوش مصنوعی: لشکر به شدت ترسیدند و مانند گوسفندانی شدند که از حمله گرگهای درنده وحشت دارند.
هوش مصنوعی: یکی از نیامده از جایی، آن خوشاقبال، با تمام قوت دست آن دیو را گرفت.
هوش مصنوعی: بر خدای عادل شکایت کنید و مانند شیر نر بر دیو فریاد بزنید.
هوش مصنوعی: دلیران و شجاعان در آن مکان به تماشای نبرد ایستادهاند و در میدان نبرد حاضرند.
هوش مصنوعی: مدتها تلاش و کوشش میان دو فرد رخ داد تا سرانجام سام یل که پیشاهنگ میدان بود، وارد عمل شد.
هوش مصنوعی: مدتی او را به سوی خود روانه کرد و به خاطر انتقام او را به زمین انداخت.
هوش مصنوعی: سردار فریاد زد و نام خودش را اعلام کرد، سپس شمشیر تیزش را از غلاف بیرون آورد.
هوش مصنوعی: سر دیو ناپاک را از بدنش برید و تن زشت و آلوده را به خون آغشته کرد.
هوش مصنوعی: سرداری به محل برگزاری آمد و مدتی اظهار شادمانی و تحسین کرد بر اسب قوی و شجاع.
هوش مصنوعی: لباسی که آن پادشاه پوشیده، تماماً به سام سوار هدیه شده است.
هوش مصنوعی: چون جنگ و نبرد پایان یافت و کوتاه شد، دلیران گرد هم نشستند و جشن گرفتند.
هوش مصنوعی: منوچهر از سام باخبر شد که فیروز، با دل خوش برگشته است.
هوش مصنوعی: تمامی پهلوانان ایران در انتظار دعوت و پذیرایی از سوی شاه منتخب هستند.
هوش مصنوعی: در روز زیبا، در ساعتی خوش، دلیر معروفی به شهر وارد شد.
هوش مصنوعی: شاه دلیر به راحتی و در یک لحظه با یک دست، پشتیبانی قوی و نیرومند را فراهم کرد و با دست دیگر شجاعت و قدرت خود را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: سوارکار از اسب پیاده شد و پای پادشاه بزرگ را بوسید.
هوش مصنوعی: منوچهر او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و شگفتزده ماند.
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهی گم شده را پیدا کرد، با شکرگزاری و دعا به سوی خدا رفت.
هوش مصنوعی: سر خود را به سمت آسمان بلند کرده و میگوید: ای پادشاه زمین و زمان!
هوش مصنوعی: از تو سپاسگزارم، نه به خاطر ثروت و جاه و مقامات، زیرا این نعمتها را بدون زحمت به من دادهای.
هوش مصنوعی: من را پادشاهی به تمام هفت کشور بیداد کرد، اما غم و رنج بدون حضور سام بر من سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: اکنون وضع من بهتر شده و بخت من نیز بهبود یافته است. دارایی و شانس من گسترش یافتهاند.
هوش مصنوعی: سام یل دستور داد تا بر مرکب بنشیند، و سپس دستش را به دست او گرفت و راه را در پیش گرفتند.
هوش مصنوعی: زمانی که زمین پر از شادی و خوشحالی شد، از عاشقانی که مانند سام هستند پرسیدند.
هوش مصنوعی: او دربارهی آنچه که بر او گذشته است سخن میگوید، که تا زمانی که آرزوی دلش به حقیقت بپیوندد، باید این سختیها را تحمل کند.
هوش مصنوعی: شگفتی به حال شاه و سپاهش است از آن دردهای که او در مسیر دید.
هوش مصنوعی: میزبان سفرهای پر از خوراکیهای لذیذ و محبوب پهن کرد و سپس نوشیدنی و میوههای رنگین را آورد.
هوش مصنوعی: چقدر خوب است که از ساقی و جام شراب بنوشیم و چه خوشتر است که به صدای عود و چنگ و رباب گوش بدهیم.
هوش مصنوعی: دوستی با افرادی زیبا و خوشچهره مانند گل، میتواند به انسان کمک کند تا غمها و ناراحتیها را از دل خود دور کند.
هوش مصنوعی: وقتی از قدرت سام سخن به میان آمد، حالا گوش کن که از زال، پدرش، چه میگویند.
هوش مصنوعی: منوچهر، پادشاه، به دعا و نیایش خود افزود تا بختش را خوشحال و شاد کند.
هوش مصنوعی: سه ساعت در آغوش شاه بود و به چهرهاش نگاه میکرد.
هوش مصنوعی: آدمی که به خاطر دوری از سام نریمان، از خوشبختی و روزگار خوبش بازمانده، اکنون به سراغ رهبری و سرنوشتی تازه رفته است.
هوش مصنوعی: از این به بعد در جشن و شادی قرار دارند و دیگر هیچکدام از آنها نگران جنگ و ناراحتی نیستند.
هوش مصنوعی: چه روزگار عجیبی بود آن زمان که منوچهر، شاه بزرگ و فرمانروا، بر مردم حکمرانی میکرد.
هوش مصنوعی: به خاطر انصاف او، کبک با شکارچیاش در صلح است و به خاطر صداقت او، گرگ به چوپان تبدیل شده که از میشها نگهداری میکند.
هوش مصنوعی: جهان قوانین ظلم را کنار گذاشت و آسمان نام بدی را از سرزمین برداشت.
هوش مصنوعی: همهی مردم از روم و چین به او توجه کردند و او در دنیا و زمانه خود به فردی مشهور و معتبر تبدیل شد.
هوش مصنوعی: در آن زمان، پشنگ که شاه توران بود، به خاطر بدیهای پسر فریدون، دچار ناگواریها و مشکلات شد. این بدیها موجب بروز مشکلاتی در سرزمین او گردید.
هوش مصنوعی: دلیر سواران او را ناراحت نکردند، چرا که آنها از یک اصل و با هم پیوسته بودند.
هوش مصنوعی: به دل گفتم که بیاییم مانند یک خانواده زندگی کنیم و از قهر و جدال دوری کنیم.
هوش مصنوعی: چهل روز شاه اجازه خوشی و سرگرمی داد و از سختیها و مشکلات سام نیرم، به شدت شاد و خوشحال بود.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که بزرگی و شرف یک فرد مهمتر از به دست آوردن مال و ثروت است. فردی که در جنگ و نبرد است، به دنبال نام و آوازه نیست و حتی یک ذره از مال دهقان را هم نمیخواهد، زیرا برای او ارزشهایی بزرگتر از ثروت وجود دارد.
هوش مصنوعی: همه کسانی که طغیان کرده بودند، به زانو درآمدند و نهنگها مانند ماهیهای کوچک به دستان افتادند.
هوش مصنوعی: بینیازان به ثروت رسیدند و کسانی که در گذشته ناتوان و سرافکنده بودند، اکنون در مقام احترام و بزرگی قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: در آن زمان که پادشاه جهان وجود داشت، همه چیز به فرمان او مانند یک قوس آسمانی منظم و چرخش پذیر بود.
هوش مصنوعی: جام جمشید که نماد خوشبختی و شادی است، با خنده و شادابی پر شده و جشن و شادی همچون خیمهای بر بام خورشید به اوج خود رسیده است.
هوش مصنوعی: در چهل روز، آنها در شادی و خوشی زندگی کردند، اما روز چهل و یکم، دوباره به یاد گذشتهها و سخنان زابلی افتادند.
هوش مصنوعی: تمامی درآمدها و مالیاتهای سرزمین روم و شرق زمین به شهرهای بلغار، ماچین و چین تعلق دارد.
هوش مصنوعی: با شادی و دل خوشی از میانه خارج شد و به سمت شکارکنندگان رفت، در حالی که با یوز و باز همراه بود.
هوش مصنوعی: او به شادی به زابل رسید و در دامش گلهای ارغوانی را به دست آورد.
هوش مصنوعی: وقتی اوضاع کشورها سامان یافت، بنیان مملکت به صورت محکمی در آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.