سپیده غو نای و آواز کوس
برآمد که گردون بشد سندروس
چو طاووس خورشید پر برکشید
ز آفاق شد زاغ شب ناپدید
برآورد عنقای خور بال و پر
بدیدند از آشیان مرغ زر
برون آمدند لشکری جنگجوی
به سام نریمان نهادند روی
برآورد سام ابر آتش درخش
ز سم ستورش شده خاک پخش
جهان پر شد از بانگ روئینه خم
بترسید شیر از دم گاودم
بجنبید لشکر به یک ره ز جای
برآمد خروش از دم کرنای
به ایوان دستور پرداختند
علم بر سر قصر بفراختند
چو بر کوهه پیل بستند کوس
قمرتاش بر پای یل داد بوس
که شاها بفرمای تا در حرم
مبادا کسی برفرازد علم
به من بخش این یک دو بد روز را
دم افسردگان جگرسوز را
روان سام گفت ای جوان شاد باش
ز قید غم و محنت آزاد باش
به قول تو این پرده را کم زنند
بزرگان ازین کار کم دم زنند
تو خوش باش و بر دل منه بار غم
که نبود حرامی مقامش حرم
پس آنگه خبر شد به فغفورشاه
که شد تیره گردون ز گرد و سپاه
بجوشید مانند دریای نیل
بزد بخت بر کوهه ژندهپیل
در گنج بگشاد و زر برفشاند
سپاهی چو مور و ملخ را بخواند
همه جنگجویان پرخاشگر
به خون عدو تنگ بسته کمر
همه کوهکوبان فولادخای
شده غرق آهن ز سر تا به پای
علم برکشیدند درتاختند
به میدان کینه سرافراختند
چو لشکر درآمد برآمد به ابر
ز روئینه خم بانگ و جوش هژبر
دو لشکر چو صف برکشیدند تنگ
فغان جرس خاست و آواز زنگ
برآمد قیامت ز آواز نای
مگر صور بود آن نفسهای نای
دو لشکر به صحرا کشیدند رخت
بپیوست اندر زمان جنگ سخت
ز خون یلان کوه و صحرای چین
به موج اندر آمد چو دریای چین
یکی نامور کرده از بهر نام
ز پولاد جامه از الماس جام
ز گردان سیه گشته چشم سپهر
ز ترس دلیران بلرزید مهر
ز گرد سواران و از پیچ و تاب
پر از گرد شد چشمه آفتاب
رخ شاه گردون شد از بیم زرد
پر از خاک شد جامه مه ز گرد
زمین گل شد از خون گردنکشان
پر از خشت شد قالب سرکشان
به نوک سنان سام روشنگهر
همی زد به خاک اندرون شیر نر
چو هفده هزار از جوانان چین
همه بر رخ خویش افکنده چین
کجا ده هزار از یل زابلی
گرفته همه خنجر کابلی
جوانان زده نعره بر پیر چرخ
بمانده زهش در کمان تیر چرخ
سر کوه افتاده از زخم تیغ
سر از تیغ باران چو باران ز میغ
ز سهم دلیران فولاد چنگ
شکسته دل شیر و پشت پلنگ
تکاور بر آفاق زابل چو برق
زده نعل بر فرق سلطان شرق
سرافکنده بر خاک ره سروران
علم مو کشیده به مرگ سران
نهنگان شده کشته بر پای پیل
روان سیل خون همچو دریای نیل
چکاچاک تیر و فشافاش تیغ
شده آتش سهم در جان میغ
فنا حمله آورده همچون پلنگ
اجل باز کرده دهان چون نهنگ
پر از کاسه سر همه صحن خاک
طبقهای گردون پر از جان پاک
ز آفاق بیرق برآورده سر
عقابان ز ترکش برآورده پر
ز تیر فلک چرخ ببریده مهر
ز چنبر به در جسته گاو سپهر
کمند سواران پر از تاب و چین
سر سرفراز آن پر از خشم و کین
سرافرازها در سرافکندگی
شده تیره سرچشمه زندگی
ز کشته به هر سوی صد پشته بیش
روان سام هر گوشه صد کشته بیش
جهان بر دو لشکر شده تار و تنگ
ز حیرت فرو مانده در کوه سنگ
تو گفتی دران دشت دهقان مرگ
ز بهر کشاورزی آورده برگ
سر مرد چو دانه در وی فشاند
به هر کشته صد جوی از خون براند
زده بوسه هر لحظه برگوشها
کمان گوشها بر بناگوشها
قضا در نهیب و قدر در گریز
زمان در کمین و اجل تند و تیز
زمین لعلگون و هوا لاجورد
سیه گشته ماه و رخ مهر زرد
ز هر سوی از کشتها پشتها
به هر سوی از پشتها کشتها
همی سام یل گشته در جنگ خیر
سپه تشنه در جنگ و از عمر سیر
ز ناگه دلیران زابل زمین
گشودند بر قلب لشکر کمین
به خیل شه چین درآمد شکست
بشد کار ترکان به یک ره ز دست
نه جای قرار و نه جای ستیز
نهادند ناگه رو در گریز
همی سام گشته پر از پیچ و تاب
به خون سواران سنان داده آب
قضا را به فغفور چین دررسید
شه چین جوان شیردل را ندید
رخ آورد فیلش سبک پیش راند
چو سام آنچنان دید مرکب جهاند
برآورد از فیل از شاه گرد
بزد شه رخ و شاه را مات کرد
بیازید چنگ و بغل برگشود
گریبان گرفت و سرش را ربود
به یک ره بشد پای ترکان ز جای
شدند آن همه سرکشان زیر پای
نگونسار شد چینیان را علم
نزد نای ترکان دگرباره دم
چو چوگان سواران پرخاشجوی
ز تن میربودند سرها چو گوی
زمین شد غبار و برآمد به اوج
جهان گشت موج و برآمد به موج
کمند دلیران زابل زمین
چو موی سر زنگیان پر ز چین
دلیران جنگآور از بیم جنگ
کمان میفکندند همچون خدنگ
ز بس سر که سام یل از تن فکند
زمین گفت تا کی زبان گفت چند
ز بس کشته افکند در کوه و دشت
زمین گفت بس کن که از حد گذشت
دلیران چینی از آن بیم جنگ
کمان میفکندند همچون خدنگ
برآورده گردون گردان فعان
برآمد خروش از جهان کالامان
چو تیغ شه شرق بگرفت زنگ
ز خون عرصه خاک بگرفت رنگ
سر پهلوانان زابل زمین
علم زد به ایوان فغفور چین
بفرمود تا هر که بود از سپاه
عنان را بپیچید از آن رزمگاه
همان دم که آگاهی آمد به شهر
که کشتند فغفور چین را به قهر
چو غنچه پریدخت نسرین بدن
به خون در شد و چاک زد پیرهن
به فندق گل از طرف بستان بکند
به لولو برآورد مرجان ز قند
درافکند آن سنبل مشکفام
به پای سهی سرو طوبی خرام
بنفشه برافشاند بر نسترن
ببارید عناب بر یاسمن
فرو ریخت از چشم میگون شراب
ز بادام بر برگ گل زد گلاب
همه خلق از آن ماتم دردناک
نشستند یک هفته بر روی خاک
ز بهر دل خسته فرخنده ماه
به یک هفته بد سام بر خاک راه
کلاه کیانی فکنده به خاک
نشسته به ماتم دل و سینه چاک
چنین گفت گر پادشا را قضا
نیامد ندادی کجی را رضا
نه من کشتم او را اجل کشته بود
چو کشتش بهانه مرا کرده بود
من از مردمی هیچ نگذاشتم
به دل کینه هرگز نه هم داشتم
رهانید گرشاسبش آن زمان
ز شاه آفریدون که دادش امان
همان نیرم گرد یاریش کرد
رهانیدش از رنج و تیمار و درد
اجل در رسید این زمان در زمان
چو بد کرد در دم ندادش امان
پریدخت و دیگر شبستان شاه
به یک هفته بودند بر خاک راه
چو از سام نیرم نیامد گناه
نگردید دلشان از آن رزمخواه
جهان را همین است آئین و کیش
که هر لحظه بیگانه گردد ز خویش
کسی کو بود بر جهانی امیر
بمیرد چه گوید جهانش که میر
چو خورشید هر کو نماید جمال
بود روز بازار او را زوال
اگر بر درت پنج نوبت زنند
مشو غره زان کت که نوبت زنند
چو ابر ار زنی سایبان بر سماک
چو قطره بود بازگشتت به خاک
اگر بر سر تخت داری قرار
نبینی که تخت است یا بند و دار
جهان مینماند تو دانی به کس
بماند خداوند باقی و بس
سحر بر سر شاخ دیدم گلی
که گلبانگ میداد بر بلبلی
که گر زان که بر خویش خندی رواست
ولی کار ناید بدین خنده راست
چه داری که دوران ندارد شتاب
یک امروز و فردات آید به راست
چه شوکت نمائی برو لب ببند
بدین شوکت و رنگ و بویت مخند
فلک داند ایدر ستم پروری
میاموز هاروت را ساحری
بود رسم این شاهد دلفروز
که گاهیش سازست و گاهیش سوز
درین پرده هر جا نوائی زنند
به جای نوازنده جائی زنند
برآید ازین گلشن دلپذیر
گهی ناله زار و گه بانگ زیر
کسی خود درین دیر گردنده نیست
که دارنده دیر را بنده نیست
که دیده است در باغ و سرو بلند
که دوران گیتی ز بیخش نکند
بیارای آن باغبان باغ را
چو گلزار فردوس کن زاغ را
بکش طرف فیروزه بر طرف باغ
برافروز در گلشن گل چراغ
سخن را برافشان ز دامن غبار
چمن را ز گلبرگ پر کن کنار
در باغ بگشا که دلبستهام
بفرما مفرح که دل خستهام
می از دست سرو گلاندام خواه
چو گل چاکزن جامه و جامخواه
که مستان ز خود خیمه بیرون زنند
دگر روی پیمانه در خون زنند
بزن تختجمشید در صحن باغ
بکش پر طاووس بر روی زاغ
صبوحیکشان می خون دل
ترنم نوازان خاقان دل
سراپرده بر بوستان میزنند
به دستان ره دوستان میزنند
درین وادی از سر قدم کردهاند
به جای همه بلکه خون خوردهاند
ز بستان کشیدند رخت صبوح
گرفتند راه و فتادند روح
ز پستی علم بر ثریا زدند
ز کاشانه خرگه به صحرا زدند
رخ لاله پر قطره ژاله بین
می ژاله در ساغر لاله بین
چو مرغ چمن ارغنونساز شد
گل ارغوانی دلش باز شد
فرو گفت در گوش مرغان خروش
که گل شوهر است و شقایق عروس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حماسی داستان نبردی را روایت میکند که در آن سام، پهلوان ایرانی، با لشکری از دشمنان چین به جنگ میرود. در اوج نبرد، سام با شجاعت به میدان میآید و بر دشمنان میتازد. او به تنهایی بر تعدادی از دشمنان غلبه کرده و سرآمد آنان را به زیر میآورد. خشونت و خونریزی نبرد به شدت وصف شده است، به طوری که زمین و آسمان از طلوع خون و دود سیاه شده است. در پایان، جنگ به پیروزی سام و سپاهش ختم میشود و فغفور چین شکست میخورد.
شاعر همچنین به بیثباتی زندگی و ناپایداری مقامها اشاره میکند و به عبرتها و درسهایی که از تاریخ میتوان آموخت میپردازد. او نسبت به قدرت و شوکت دنیوی هشدار میدهد و انسان را به یادآوری سرنوشت نهاییاش دعوت میکند. مفهوم دیگری که در این شعر وجود دارد، مسالهٔ عشق و زیبایی طبیعت است که وامدار متافورهایی از گلها و باغهاست. شعر در نهایت به تولدی نو از زیباییها و جشنهای زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نخستین روشنایی صبح با صداهای نای و ساز به گوش رسید و آسمان مانند درخت سدر روشن شد.
هوش مصنوعی: وقتی طاووس خورشید با زیبایی خود به اوج میرسد، زاغ شب از دید ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: پرندهای بزرگ و زیبا به نام عنقا از لانهاش به پرواز درآمد و مردم پروازش را دیدند. این پرنده نشان از زیبایی و ارزش دارد که به تماشای آن جذب میشوند.
هوش مصنوعی: لشکری از جنگجویان بیرون آمدند و به سام نریمان حمله کردند.
هوش مصنوعی: سام با قدرت و شکوه، آتشی درخشان را به وجود آورد، و خاکی که زیر سم اسبهایش پاشیده شده بود را به حرکت درآورد.
هوش مصنوعی: دنیا پر شده از صدای غرشی که شبیه به صدای قیف میباشد، و به همین خاطر شیر از دم گاو ترسیده است.
هوش مصنوعی: لشکر به سرعت حرکت کرد و از جایش برخاست، صدای بلندی از دم کرنای به گوش رسید.
هوش مصنوعی: در ایوان فرمانی صادر شد و پرچمی بر روی قصر برافراشته شد.
هوش مصنوعی: وقتی بر دامنه کوه فیل را به زین میزنند، صدای آن مانند صدای بوسه بر پای یک پهلوان به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: ای کاش فرمان دهید که در حرم مقدس هیچ کس جرات نکند پرچم بلند کند.
هوش مصنوعی: به من آن روزهای سخت و دردناک را بده، همان روزهایی که دل افسردهها را میسوزاند.
هوش مصنوعی: سام به جوان میگوید که شاد باش و از بار غم و سختیها رهایی یاب.
هوش مصنوعی: به گفته تو، بزرگان این موضوع را کمتر مطرح میکنند و در این مسائل کمتر صحبت میکنند.
هوش مصنوعی: تو خوش باش و ناراحتیها را از دل من برطرف کن، زیرا که شخص بیگناهی که در جایگاه مقدسی قرار دارد، سزاوار غم و اندوه نیست.
هوش مصنوعی: سپس خبر به پادشاه فغفور رسید که آسمان به خاطر گرد و غبار و سپاه، تیره و تار شده است.
هوش مصنوعی: مانند دریای نیل که به جوش و خروش میآید، بخت بر کوههای بزرگ و عظیم بیدار و سرزنده میشود.
هوش مصنوعی: در گنج را گشود و طلا را پخش کرد، مانند سپاهی که مور و ملخ را فرامیخواند.
هوش مصنوعی: همه جنگجویان شجاع با تمام توان و عزم خود آمادهاند تا با دشمنان خود بجنگند و برای پیروزی به شدت تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: تمام کسانی که در کار سنگکنی مشغولند، به شدت تحت تأثیر آهن هستند و از سر تا پای خود را در این فلز مییابند.
هوش مصنوعی: علم و دانش را بلند کردند و به میدان نبرد رفتند و در این جنگ، کینه و دشمنی را نمایان کردند.
هوش مصنوعی: وقتی لشکر وارد شد، غرش و هیاهوی آنان به آسمان رفت و مانند ابری درخشان بالا رفت.
هوش مصنوعی: دو گروه به صف ایستادند و در این میان، صدای جرس و زنگ بلند شد.
هوش مصنوعی: با صدای نای، قیامت برپا شد، انگار که آن نفسهای نای صور اسرافیل را به صدا درآورده است.
هوش مصنوعی: دو گروه را به میدان جنگ آوردند و در زمان نبرد سخت آماده شدند.
هوش مصنوعی: به خاطر خون یلان در کوهستانها و دشتهای چین، همانند دریا، امواجی به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: کسی برای به دست آوردن شهرت، لباسی از پولاد و جامهای از الماس ساخته است.
هوش مصنوعی: چشم آسمان به خاطر ترس دلیران تیره و تار شده و خورشید به لرزه درآمده است.
هوش مصنوعی: به دلیل حرکت سواران و گرد و غبار ناشی از آن، نور خورشید به شکل زیبایی منعکس شده و به این ترتیب چشمهای از نور و روشنایی ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: چهره آسمان از ترس زردی، غمگین و خاکی شده است، مانند اینکه لباس ماه تحت تأثیر خاک قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: زمین از خون گردنکشان سرخ رنگ شده و مانند قالبی پر از گل و خشت، محاسن سرکشان را میپوشاند.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به زانی است که با سر تیرهای خود، به زمین میکوبد و در این حال، شیر نر را در زیر خاک به تصویر میکشد. به طور کلی، این تصویر به قدرت و شجاعت در میدان نبرد اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی جوانان چین با زیبایی و ظرافت خود، جلوهای شگرف و حیرتانگیز به صورت خود دادهاند.
هوش مصنوعی: کجا میتوان هزاران جنگجوی زابلی را که همه خنجرهای کابلی دارند، یافت؟
هوش مصنوعی: جوانان با صدای بلند به چرخ پیر اعتراض میکنند که هنوز در مسیر خود ایستاده و نتوانسته حرکتی کند. آنها از عدم پیشرفت و رکود این چرخ ناراحتند و امیدوارند که تغییراتی ایجاد شود.
هوش مصنوعی: در بالای کوه، زخمهایی از تیغ باران به وجود آمده است، همانطور که آب باران بر زمین میریزد.
هوش مصنوعی: از سهم شجاعان، آهنی است که دل شیر و پشت پلنگ را میشکند.
هوش مصنوعی: شخصی همچون چتری بر فراز زمین زابل میدرخشد و همانند صاعقهای قوی، بر سر پادشاه شرق ضربه میزند.
هوش مصنوعی: این بیت به تواضع و خضوع علم آموزان در مقابل بزرگان علم اشاره دارد. آنها با احترام و افتادگی در مسیر یادگیری حرکت میکنند و به خاطر مقام والای دانشمندان، احساس حقارت میکنند. همچنین، این عبارت نشان میدهد که مرگ نیز نمیتواند به عظمت سران علم خدشهای وارد کند.
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف یک صحنهٔ هولناک و پر از خونریزی پرداخته میشود. نهنگها به تصویر کشتهشدگان تبدیل شدهاند و گویا در زیر پاهای فیل، سیل خونی جاری است که به شدت برافرازده و شبیه دریای نیل به نظر میرسد. این تصویر نشاندهندهٔ عظمت و ویرانی در اثر جنگ یا درگیری است.
هوش مصنوعی: شلیک تیرها و درخشش تیغ ها مانند آتش، بر جان موجودی میافتد و به او آسیب میزند.
هوش مصنوعی: مرگ به سرعت و قدرتی بیمانند به ما نزدیک میشود، مانند پلنگی که به شکار میزند و همچون نهنگی با دهانی باز در انتظار فرارسیدن لحظهای است.
هوش مصنوعی: در این زمین، سرهای زیادی آکنده از راز و گنجینهها وجود دارد و آسمان هم سرشار از روحهای پاک و خالص است.
هوش مصنوعی: از دوردستها پرچم را بالا زدهاند و سرشکستههای عقابها هم از کمان به پرواز درآمدهاند.
هوش مصنوعی: از تیرهای آسمانی، خورشید از حلقهاش رهایی یافته و به بیرون پرتاب شده است.
هوش مصنوعی: سر سرفراز سواران با کمان و تیر پر از تنش و کشمکش است.
هوش مصنوعی: افتخارآفرینان در هنگام زوال و شکست خود، به نوعی به تاریکی و ناامیدی دچار میشوند که منبع اصلی حیات را تحتالشعاع قرار میدهد.
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره میشود که از هر طرف بیش از صد جسد به زمین افکنده شده و سام (که ممکن است اشاره به شخصی خاص باشد) در هر گوشه و کنار با صد جسد دیگر روبهرو است. این تصویر به نمایش وخامت اوضاع و حجم بالای تلفات اشاره دارد.
هوش مصنوعی: جهان به دو گروه تقسیم شده و به خاطر حیرتی که در دلش دارد، در سختی و دو راهی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: تو گفتی در آن دشت، کشاورز برای کشاورزی برگ را آماده کرده و مرگ را به جان خریده است.
هوش مصنوعی: وقتی که سر یک مرد را مانند دانهای در زمین بکوبند، از هر کشتۀ او صدها جوی خون جاری میشود.
هوش مصنوعی: هر لحظه با بوسه بر گوشها میزند، کمان گوشها بر بناگوشها.
هوش مصنوعی: سرنوشت در حال فراخوانی است و تقدیر در حال فرار، زمان منتظر است و مرگ با سرعت نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: زمین رنگ لعل به خود گرفته و آسمان به رنگ لاجورد تیره شده است؛ ماه و چهره خورشید نیز به زردی گراییدهاند.
هوش مصنوعی: از هر طرف، زمینهای کشاورزی موجود است و در هر طرف، زمینها دوباره به کشت و زرع مشغولند.
هوش مصنوعی: سام با وجود تشنگی در جنگ، همچنان در مبارزه حاضر است و از عمر خود سیر شده است. او در تلاش است تا به پیروزی برسد.
هوش مصنوعی: ناگهان دلیران زابل بر زمین حمله کردند و بر قلب لشکر کمین زدند.
هوش مصنوعی: گروه زیادی از ترکها به میدان آمده و شکست خوردند، و کار آنها با یک حرکت به پایان رسید.
هوش مصنوعی: نه مکانی برای آرامش و نه جایی برای جنگ و جدل باقی نمانده است؛ ناگهان افراد به سرعت در حال فرارند.
هوش مصنوعی: سام به شدت پیچخورده و درهمریخته شده است و خون سواران به مانند آبی که به زمین ریخته شده، آن را فرا گرفته است.
هوش مصنوعی: سرنوشت و قضا به جوانی دلیر و جنگجو در سرزمین چین نرسید و او را ندید.
هوش مصنوعی: رخ نشان داد و فیلش را به سرعت به جلو راند، مانند سام که دید مرکب جهان چگونه است.
هوش مصنوعی: فیلی از فراز شاهانه خود به زمین فرود آمد و با این کار، شاه را غافلگیر و حیرتزده کرد.
هوش مصنوعی: او چنگ را به صدا درآورد و با اشتیاق لباسش را کنار زد و سرش را به سرعت برداشت.
هوش مصنوعی: ترکان به یکباره از جای خود پا برداشتند و همه زورمندان و سرکشانی که مقابلشان بودند، زیر پایشان قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: چینیان در برابر نای ترکان زانو زده و پرچم خود را به زمین انداختند. فرصتی دیگر برای احیای خود پیدا کردند.
هوش مصنوعی: سواران جنگجو مانند چکشی به سرها یورش میبردند و آنها را مانند گوی از بدن میزدودند.
هوش مصنوعی: زمین به گرد و غبار تبدیل شد و در آسمان، امواجی به وجود آمد که به بالاترین نقاط رسیدند.
هوش مصنوعی: کمند دلاوران زابل همچون موی سر زنگیان، پر از چین و شکن است.
هوش مصنوعی: شجاعان و جنگجویان به خاطر ترس از جنگ، کمانهای خود را رها میکنند و مانند تیرهایی به پرواز درمیآیند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه سام یل از شدت سختی و فشار، جان خود را از دست داد، زمین گفت: تا کی باید در مورد این موضوع صحبت کنیم؟
هوش مصنوعی: به علت تعداد بسیار زیادی از جانباختگان در جنگها و درگیریها، زمین به ستوه آمده و از شدت این کشتارها ناله میکند و از انسانها میخواهد که این ظلم و وحشیگری را متوقف کنند.
هوش مصنوعی: دلیران چینی به خاطر ترس از جنگ، کمانهای خود را میاندازند، مانند تیرهایی که به سوی هدف پرتاب میشوند.
هوش مصنوعی: آسمان به حرکت درآمد و صداهایی در جهان شنیده شد که از کارهای بزرگ و پدیدههای شگرف حکایت میکند.
هوش مصنوعی: وقتی تیغ پادشاه شرق به دست گرفته شد، زمین با رنگ خون تیره شد و حالتی مخوف به خود گرفت.
هوش مصنوعی: بسیاری از جوانمردان و قهرمانان زابل به بالاترین مقام و قدرت دست یافتهاند و در قصر پادشاه چین، نام و آوازهشان به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا هر کسی از سپاه، از میدان جنگ دور شود و به سمت دیگری برود.
هوش مصنوعی: به محض اینکه خبر به شهر رسید که فغفور چین را به دلیل ظلم و ستمش کشتهاند.
هوش مصنوعی: به مانند غنچههای زیبا، دختر جوان نسرین با بدنش در خون غرق شد و لباسش پاره شد.
هوش مصنوعی: گلابی از درخت به سمت باغ رفته و به لولو، مرجانی زیبا و شیرین داده است.
هوش مصنوعی: سنبل زیبا با رنگ تیرهاش در پای درخت سرو بلند و خوشبو به آرامی افتاده است.
هوش مصنوعی: گل بنفشه بر روی گل نسترن شکوفا میشود و میوه عناب بر روی گل یاسمن میریزد.
هوش مصنوعی: شراب خوشرنگ از چشم میگون فرو ریخت و بوی گلاب بر روی گلها نشسته است.
هوش مصنوعی: همه مردم به خاطر آن غم دلانگیز، یک هفته به حالت عزاداری بر روی زمین نشستند.
هوش مصنوعی: به خاطر دل رنجور و خسته، ماهی خوشحال تنها برای یک هفته در کنار راه به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: کلاهی که نشان قدرت و اصالت است، حالا بر زمین افتاده و نشانهای از اندوه و غم در دل و سینه است.
هوش مصنوعی: اگر تقدیر بر پادشاه نازل نشده باشد، هیچ چیز را نمیتوان بر خلاف آن پذیرفت.
هوش مصنوعی: من او را نکشتم، بلکه تقدیر او را به کام خود کشید؛ وقتی که او از دنیا رفت، بهانهای شد برای من.
هوش مصنوعی: من هیچ کینهای در دل نگه نداشتم و از مردم نیز هیچ ناراحتی به جا نگذاشتم.
هوش مصنوعی: اگر گرشاسب را در زمانی که شاه آفریدون به او امان داد نجات دهید، کار خوبی کردهاید.
هوش مصنوعی: او با قدرت خود، به یاریاش شتافت و او را از رنج و ناراحتی و درد نجات داد.
هوش مصنوعی: زمان مرگ فرا رسیده و در این لحظه، وقتی بدی کرد، فرصتی برای فرار به او داده نشد.
هوش مصنوعی: دختر پری و دیگر کسانی که در کاخ شاه بودند، یک هفته بر روی زمین در کنار هم گذراندند.
هوش مصنوعی: زمانی که سام نیرم از غیاب خود بازنگشت، دل آن جنگجو از نگرانی احساس گناه نکرد.
هوش مصنوعی: دنیا همواره به همین شکل و قواعد ادامه دارد که در هر لحظه، هر چیزی از خود فاصله میگیرد و به نوعی غریب و بیگانه میشود.
هوش مصنوعی: کسی که در دنیا مقام و قدرتی دارد، وقتی بمیرد، دنیا چه چیزی دربارهی او خواهد گفت؟
هوش مصنوعی: هرکسی که زیبایی او را ببیند، مانند خورشید درخشان است. اما روزی که بازار این زیبایی به پایان برسد، آن روز او از نظرها پنهان میشود.
هوش مصنوعی: اگر پنج بار به در خانهات بزنند، فریب نخور که به خاطر این زنگ زدنها به تو اهمیت داده میشود.
هوش مصنوعی: اگر ابر بر سماک سایبان بزند، مانند این است که آن سایهاش به شکل قطرهای به خاک برمیگردد.
هوش مصنوعی: اگر در جایی باشی که آرامش و ثبات نداری، نمیتوانی تشخیص دهی که آنجا چه موقعیتی است؛ آیا جایی با احترام و قدرت است یا مکانی پر از خطر و محدودیت.
هوش مصنوعی: دنیا پایدار نیست و هیچکس در آن ماندگار نمیماند، تنها خداوند است که همیشه باقی میماند و غیر از او هیچچیز دیگر دوام نمیآورد.
هوش مصنوعی: در سپیدهدم، بر روی شاخهای گلی را دیدم که با صدای زیبا و دلنشینی آواز میخواند و بلبلی را به خود جذب میکرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بر خودش بخندد، این کار درست است، اما این خنده نمیتواند به کار درست بینجامد.
هوش مصنوعی: چه چیزی را داری که زمان برای آن توقف ندارد؟ امروز و فردا به درستی به سراغت خواهند آمد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت ظاهریات، لبخند نزن و از خودت نمایشی نکن؛ زیرا این زیبایی و رنگ و بویی که داری، به خودی خود شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: آسمان میداند که در اینجا ستمگری یاد نگیرم، مانند هاروت که جادوگری را آموخت.
هوش مصنوعی: این زیبای دلنواز گاهی سبب شادی و نشاط است و گاهی باعث درد و رنج.
هوش مصنوعی: در این عرصه، هرگاه صدایی شنیده شود، به جای نوازنده اصلی، شخص دیگری در آنجا حضور دارد.
هوش مصنوعی: در این بوستان خوشبو و زیبا، گاهی صدای نالهای غمناک به گوش میرسد و گاهی هم صدای شاد و خوشی.
هوش مصنوعی: هیچ کس در این مکان مقدس وجود ندارد که صاحب این مکان او را وابسته و بنده خود بداند.
هوش مصنوعی: کسی که در باغ و درختان بلند، زیباییهای طبیعت را مشاهده کرده است، میداند که سرنوشت زندگی از ریشه آن که در حقیقت و واقعیت است، تغییر نمیکند.
هوش مصنوعی: باغبان باغ را به زیبایی بیارای، تا مانند گلزار بهشت شود و زاغ را از آن دور کن.
هوش مصنوعی: به سمت فیروزهای برو و در کنار باغ، درخشش گلها را روشن کن.
هوش مصنوعی: سخن را به زبان بیاور و با کلمات زیبا و دلنشین به گوش دیگران برسان. در این مسیر، از گلهای زیبا و رنگارنگی که در دامن چمن روییدهاند، الهام بگیر و لذت ببرید.
هوش مصنوعی: در باغ را باز کن تا دلم شاد شود، زیرا دل من خیلی خسته و غمگین است.
هوش مصنوعی: نوشیدنی را از دستان دختر زیبای قد بلند بگیر، همانطور که گل، لباسش را میچینند و به دنبال جام و نوشیدنی برو.
هوش مصنوعی: مستان از خود بیخود اما سرمست، دیگر به خیمه نمیروند و این بار جامها را در خون میزنند.
هوش مصنوعی: بزن به درختان تختجمشید و در باغ حرکت کن و پرهای زیبا و رنگارنگ طاووس را بر روی زاغ بکش.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حالاتی اشاره میکند که گروهی از نوازندگان در حال نواختن هستند و این نواها میتوانند احساسات عمیق و قلبی را منتقل کنند. آنها با هنرمندی و لطافت به شادی و سرور میانجامند و دلها را شاداب میکنند. از طرفی، سخن از دل تپنده و غمی پنهان نیز به میان میآید که نشان از عمق احساسات انسانی دارد. این ترکیب احساسات شادی و غم به نوعی زیبایی زندگی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در باغ، چادری بر پا میکنند و دوستان مسیر خود را با دستان خود مشخص میسازند.
هوش مصنوعی: در این مسیر، برخی افراد با تجربه و آگاهی گام برداشتهاند و به جای دیگران، سختیها و زحمات را تحمل کردهاند.
هوش مصنوعی: از باغ بیرون آمدند، سفره صبحانه را برداشتند و راهی شدند، و جانشان به آرامی روانه شد.
هوش مصنوعی: از پایین بودن علم، آن را به اوج و بلندیها رساندند و از خانهی ساده و کوچک، به فضای گسترده و باز روی آوردند.
هوش مصنوعی: صورت لاله را با اشکهای شبنم ببین، که در میکده، زیبایی لاله را در جام مشاهده کن.
هوش مصنوعی: وقتی که مرغی در چمن آواز دلنوازی سر میدهد، دل گل ارغوانی نیز شاد و خوشحال میشود.
هوش مصنوعی: پرندهها را آگاه کرد که گل نماد شوهر و شقایق نماد عروس است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.