چو آن هر دو صف گشت آراسته
دل مهر و آزرم برخاسته
برون آمد از لشکر آن تیره کار
مر آن عوج سرگشته نابکار
بیامد به میدان بغرید سخت
به گردن برآورد باز آن درخت
به شدادیان آنگهی حمله کرد
که ای پهلوانان روز نبرد
بمانید یک دم تماشا کنید
درفش مرا زود بر پا کنید
که ز سام نیرم برآرم دمار
نشانش براندازم از این دیار
بگفت و بیامد به آوردگاه
بلرزید گیتی از آن رزمخواه
دلی پر ز کینه سری پر زجنگ
پی سام آراسته تیز چنگ
بغرید بر دشت آوردگاه
که آواش پیچید بر کوهسار
نهنگان ز دریا گریزان شدند
چو برگ از بر شاخ ریزان شدند
یکی بانگ او شد سوی آسمان
که از سام نیرم سرآمد زمان
ابا بدگهر خیره تیره مغز
نکرده به گیتی یکی کار نغز
تن خود فکنده در آوردگاه
جهان کرده در دیده خود سیاه
نخستین به کین من آراستی
پی مردن خویش برخاستی
مرا نام گشته به میدان رزم
سیه کرده در پیش خود جام بزم
به خیره تن خود به آتش زده
همه شعله بر جان سرکش زده
همین دم بکوبم تو را استخوان
که دیگر نیائی به میدان دوان
بدو گفت پس سام فرخنده مرد
که چندین چگوئی به دشت نبرد
تو را با چنین زور بازو و برز
بکوبم سرت را بدان سان به گُرز
چو آهن به بازار آهنگران
کزو بازگویند نامآوران
چه نازی به بالا و کوپال و یال
که گوئی ندارم به گیتی همال
زمان گر برآید تو را بر به سر
به دندان موری بیابی خطر
ازو عوج آزرده گردید زود
جهان گشت در پیش چشمش کبود
برآورد بر گرد سر آن درخت
ز کینه بیامد بر نیکبخت
سپر بر سر آورد سام سوار
نهاده دل و جان به پروردگار
که اویست دارنده آدمی
هم از بهر اویست بیش و کمی
بزد بر سرش عوج از زور دست
جهان تیره شد پیش آن پیل مست
ز چشمش برون جست گوئی چراغ
و یا مغز بیرون دوید از دماغ
بلرزید بر خویشتن گرد سام
قضایش چنان شد که نگذارد گام
دگر ره درآمد مر آن بدنژاد
دگر زد چو کوهی مر آن پاکزاد
که افتاد در زیر رانش غراب
بغلطید سالار دل پرشتاب
ز جا جست دامن بزد بر کمر
خروشان به مانند شیران نر
پیاده درآمد سوی کارزار
سنان را برآورد ز هر آبدار
ز جا جست و زد نیزه بر ران عوج
تو گفتی که بستد مگر جان عوج
گرفتش سر نیزه بیرون کشید
ز دستش سپهدار در خون کشید
همان نیزه زد بر کمرگاه سام
که در زرم کوته کند دست سام
سپهدار آن زخم آمد به سر
درافتاد در خاک آن نامور
ز شدادیان خاست آواز غو
که شد کشته سام یل سرورو
دگر دست یازید عوج پلید
که از هم بدرد تن پاک دید
چو بالای عوج اندر آمد به خم
سپهبد درآمد چو شیر دژم
یکی نیزه زد بر سر دوش او
کز آن زخم پهلو بشد هوش او
تن عوج شد سست در کازار
بر آن دشت بنشست آن نابکار
ز دستش برون رفت سیلاب خون
ز بس خون کزو رفت شد سرنگون
برآورد کوپال آنگاه سام
ز تندی پی عوج برداشت گام
بزد بر سرش گُرزه گاوسر
که لرزید از آن گُرز کهسار و در
سر عوج از آن گُرز بشکسته شد
ز نیروی پهلو تنش خسته شد
ز جا جست و یازید از بیم جان
گرفتش گلوگاه و گُرز گران
به نیرو ز دست سپهبد ربود
بزد بر پس پشت سالار زود
که سام دلاور در آمد ز جا
نیفتاد از آن زخم تیره ردا
ازو خون همی رفت در کارزار
ولیکن نمیشد ازو کار زار
چهل زخم بر عوج زد پهلوان
نیفتاد از آن زخم تیره روان
دگر ره در آمد به شمشیر تیز
بدان تا برآرد بدو رستخیز
ولی باز عوج آن درخت بزرگ
که بد آهنین پیکر و بس سترگ
درافکند بر سام از زور دست
که دست سپهدار ایران شکست
جهان تیره شد پیش سام سوار
ز آورد برگشت آن نامدار
بیامد به یک سو به جای نماز
پریشان دل آمد از آن رزم باز
همان گرد قلواد و شاپور شیر
بدیدند روی دلاور زریر
ببستند دستش از آن دست جنگ
ولی سام غرید همچون پلنگ
ستایش بسی کرد بر کردگار
ازو خواست فیروزی کارزار
همی گفت کای کردگار خدیو
ندیدم به گیتی چنین زشت دیو
نبرد به صد سالیان پیکرش
نگردد خبردار مغز سرش
ندیدم به دیده چنین روزگار
نتابم در آورد این نابکار
ندانم چه سازم بدین بدگهر
مگر روزگارم درآید به سر
مرا گر زمان در جهان آمدست
مگر مرگ من ناگهان آمدست
که کارم فتادست با اژدها
ز چنگال شومش نیابم رها
چنین است امیدم از دادگر
که این بدگهر را درآرم به سر
مرا دل تهی گردد از داد عوج
به گردان نمایم سر گرد عوج
ببرم سرش را به شمشیر تیز
به شداد عادی نمایم ستیز
همی گفت پیش جهان آفرین
فراوان بمالید رخ بر زمین
همی کرد زاری که تا رفت هوش
به گوشش چنین گفت فرخ سروش
که ای نامور گرد سام سوار
چنین است فرمان پروردگار
که پور عنق سخت بدگوهر است
به هنگام آورد دیو نر است
نتابد به چنگال او هیچکس
به نیرو کند باد را در قفس
نیامد زمانش به گیتی هنوز
تو بیهوده دل را ز انده مسوز
چو موسی بیاید به پیغمبری
ابا عوج سازد همی داوری
ستاند ز تن هوش این بدنژاد
ز پیکار موسی دهد سر به باد
به زخم عصا کشته گردد لعین
ز اندوه او پاک گردد زمین
دلاور همان دم ز جا جست چست
به پشت غراب اندر آمد نخست
بیامد به لشکر چو غران هژبر
که گردید پیدا یکی تیره ابر
که گیتی ازو شد همه ناپدید
چنان شد که کس روی گیتی ندید
ازو رعد و برق فراوان بجست
که از بیم او کوه دل را بخست
که دنیا کنم پیش چشمت سیاه
نمانم که آئی سوی رزمگاه
ربایم تنت را به سوی سما
ز افلاک سازم تنت را رها
به پیش منوچهر شاه زمین
بگویش که آمد چکارم ز کین
بگفت و یکی سنگ بر آسمان
رها کرد بر سوی شیر ژیان
از آن سنگ نامد به پهلو خلل
زمانه بدش مانده نامد اجل
زمین آمد از خم سنگش ستوه
همی رد شد از پهلو با شکوه
بپرسید آنگه ز تسلیم شاه
ز سنگ و ز آواز ابر سیاه
بدو گفت کین دیو نر ابرهاست
که هنگام آورد صد اژدهاست
رقیب تو است آن بد بدگهر
که بسته به مهر پریوش کمر
به گیتی ندیدم چنان نره دیو
که از چرخ گردون برآرد غریو
هم آورد او نیست کس در جهان
مگر سام سالار روشن روان
چو بشنید نام پریدخت مرد
فرو ریخت از دیده خوناب زرد
همی گفت در پیش تسلیم شاه
که برگشت شداد ز آوردگاه
تن عوج از زخم دل خسته بود
دو دستش ز پیکار گو بسته بود
بسی خون ازو رفت و بیهوش شد
بیامد بیفتاد و بیتوش شد
همی ناله میکرد از تاب درد
بترسید چشمش به روز نبرد
چو تیره شد آئینه روزگار
زمانه دگر گشت مانند قار
بشد روشنائی همه ناپدید
بدان سان که کس روی هم را ندید
در آن شب همان عوج تیره نهاد
چنین گفت آنگه به شداد عاد
که با سام نیرم نتابم به جنگ
که نراژدهائی است این تیزچنگ
نیم مرد میدان آن پهلوان
چرا رزم داریم تیره روان
چرا من تن خود به کشتن دهم
همه رنج بیهوده بر تن نهم
چو از تیره شب بهرهای بگذرد
همی خواب چشم خرد بشکرد
سوی شهر مصرم بباید شدن
نشاید درین مرز دیگر بدن
برآشفته گردید شداد عاد
برآورد از دل یکی سردباد
که صد حیف از تخت شاهی من
ازین نامداران لشکرشکن
که یک سیستانی درآمد به جنگ
نتابد چو عوجی بسان پلنگ
دگر لشکر من چه تاب آورد
که بر آتش سرد آب آورد
ازین پیش شیران مغرب سپاه
گرفتند از حمله خورشید و ماه
نهنگان کشیدند از آب نیل
به نیرو فکندند خرطوم پیل
کنون نیست یک مرد آوردخواه
که از سر رباید مر او را کلاه
سر سام را زیر چنگ آورد
همه نام او را به ننگ آورد
که برخاست گردی در آن انجمن
که بد نام او اهرن تیغ زن
دلاور بدی روز آوردگاه
به هم برشکستی همی یک سپاه
به تن کوهپیکر به دل نرهشیر
سر گاو گردون کشیدی به زیر
چنین گفت آنگه به شداد عاد
که اندیشه از وی مکن هیچ یاد
که امشب یکی من شبیخون کنم
که هامون ز ون همچو جیحون کنم
نمانم ز دشمن سواری به جای
سرانشان درآرم سراسر ز پای
ازو شاد شد جان شداد عاد
بخندید و بنشست شادان و راد
بدو گفت کامشب سراسر رواست
بجو هر چه خواهی که پیشم هواست
گزین کرد اهرن سواران جنگ
همه تیزچنگال و غران نهنگ
همه کاردیده همه جنگجوی
که هرگز نتابیده از جنگ روی
ازیشان گزین کرد پس چل هزار
که سازند پیکار سام سوار
در آن نیم شب لشکری برنشاند
همه نامداران مغرب بخواند
نهادند بر اسب آنگاه زین
همه جنگجویان مغربزمین
روان گشته سوی یل پهلوان
به حیله درآرند تاج گران
طلایه در آن دشت شاپور بود
که مردیش ماننده هور بود
خروش سواران ز یک سو شنید
کمین کرد ناگه سپاهی بدید
که آمد ز هر سوی آواز جنگ
شده دشت بر مور و بر مار تنگ
همان دم بیامد به نزدیک سام
بدو گفت کای شیر فرخنده نام
چنین است پیکار کآمد سپاه
پی کینه یکسر نهاده کلاه
سپهبد بدانست پیکار چیست
در آن شب شبیخون همی کار کیست
بپوشید ساز نبردش به بر
فرو بست دیگر کیانی کمر
ابر پشت اسبش نهادند زین
که آید سوی دشت پیکار و کین
چنین گفت با سام تسلیم شاه
که من هم بجنبم به جنی سپاه
بر ایشان یکی سنگباران کنم
هوا را چو ابر بهاران کنم
نمانم ازیشان یکی تندرست
کنون سوی پیکار رو تو نخست
سپهبد درآمد به بالای زین
که آید سوی دشت پیکار و کین
چنین گفت تسلیم با لشکری
که از جنی و دیو و حور و پری
که از دامن کوه سنگ آورید
جهان پیش شداد تنگ آورید
بریزید بر ترک شداد عاد
ممانید ازیشان یکی بدنژاد
برفتند لشکر پی خار و خس
همه سنگ کندند از کوه و بس
چنین تا ز شب بهرهای درگذشت
سپاهی گرفته همه روی شت
که ناگاه برخاست آواز کوس
زمین و زمان شد همه آبنوس
سواران ز هر سو برون تاختند
همه نیزه و تیغ کین آختند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، نبردی بین سام و عوج، دو جنگجوی قدرتمند، توصیف شده است. سام، پهلوانی با دلاوری و قدرت فراوان است که به میدان جنگ میآید و با عوج، که به عنوان دیو توصیف شده، درگیر میشود. عوج به سام میتازد و او برای مدتی عقبنشینی میکند، اما در نهایت با قدرت و ارادهای قوی بازمیگردد و با ضربات کشندهاش، عوج را شکست میدهد. سام به خداوند دعا میکند و از او یاری میجوید. همچنین، عوج، که در میدان شکست میخورد، به سرنوشت خود میاندیشد و از سرنوشت ناپسندش نگران میشود. در پایان، با نزدیک شدن سپاه دیگری به میدان، یک نبرد بزرگ و خطرناک دیگر آغاز میشود که سام و تسلیم شاه آماده مبارزه میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی هر دو طرف به زیبایی آراسته شدند، احساس محبت و احترام در دلها جار شد.
هوش مصنوعی: از سپاه آن کار ناشایست و بیخبر، کسی بیرون آمد که آشفته و گمراه بود.
هوش مصنوعی: یک موجود قدرتمند و با عظمت وارد میدان شد و با صدای بلندی به خود بالید و خود را به نمایش گذاشت، مانند درختی بزرگ که سرش را به بلندای آسمان میساید.
هوش مصنوعی: در زمانی که جنگ آغاز شد، او به شدت به دشمنان حمله کرد و گفت: ای جنگجویان، آماده باشید برای نبرد.
هوش مصنوعی: لحظاتی توقف کنید و به تماشا بنشینید، زود پرچم مرا به اهتزاز درآورید.
هوش مصنوعی: من از سرزمین سام قدرتی بهدست میآورم و زندهام را برمیدارد و نشانهاش را از این سرزمین پاک میکنم.
هوش مصنوعی: او این صحبت را کرد و به میدان نبرد آمد، و از آن جنگجو، دنیا به لرزه درآمد.
هوش مصنوعی: دل پر از کینه و سر پر از جنگ است، اما برای سام آماده است و چنگی تیز دارد.
هوش مصنوعی: صدای رعد و برق در دشت جنگ شنیده میشود و طنین آن به کوهها میرسد.
هوش مصنوعی: ماهیها از دریا فرار کردند مانند برگهایی که از درخت به زمین میافتند.
هوش مصنوعی: صدایی به آسمان بلند شد که زمان عمر سام نیرم به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: انسانهای بدذاتی که تنها به خوشی و لذت خود فکر میکنند، هیچ کار ارزشمندی در دنیا انجام نمیدهند.
هوش مصنوعی: شخص خود را در میدان زندگی و چالشهای آن قرار داده و بر اثر سختیها و مشکلات، درونش را تیره و تار کرده است.
هوش مصنوعی: اولین بار که به کینه من متوسل شدی، خود را برای مرگ آماده کردی و به پا خواستی.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، نام من به گوش همگان رسیده و من را در برابر خود با ذلت نگاه کردهاند.
هوش مصنوعی: به طور ناخواسته، به خود آسیب رسانده و تمام آتش و شعلهها را بر زندگی پرهیجان و پرجنبوجوش خود افکنده است.
هوش مصنوعی: در همین لحظه به شدت به تو حمله میکنم تا اینکه دیگر نتوانی به میدان بیایی و فرار کنی.
هوش مصنوعی: پس سام، مرد خوشبخت، به او گفت: چرا این همه درباره دشت نبرد صحبت میکنی؟
هوش مصنوعی: من با این قدرت و قوّتی که دارم، چنان تو را ضربهای میزنم که سرت به زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: همچون آهنی که در بازار آهنگران وجود دارد و نامآوران از آن یاد میکنند.
هوش مصنوعی: تمام زیبایی و جذابیت تو در موها و چهرهات است، به گونهای که انگار نه تنها در این دنیا، بلکه در همه جا، هیچچیز نمیتواند با تو برابری کند.
هوش مصنوعی: اگر زمان بر تو آمد، تو را برفراز خواهد کرد و ممکن است به این دلیل دچار خطر شوی؛ حتی اگر به ظاهر کوچک و بیاهمیت به نظر برسند، زیرا ممکن است خطر در چیزهای ریز هم پنهان باشد.
هوش مصنوعی: او از عوج (آز) ناراحت شد و به سرعت دنیا در مقابل چشمانش تیره و تار شد.
هوش مصنوعی: به دور آن درخت، بخاطر کینه، سایهای بلند و دلگیر به وجود آمد. این سایه بر سر کسی که خوشبخت است، به طرز ناخواستهای افتاد.
هوش مصنوعی: سام، جنگجوی دلیری که سپر بر سر گذاشته، تمام وجودش را به خداوند میسپارد.
هوش مصنوعی: آنکه مالک انسان است، همان است که وجود و عدم او به خواسته او بستگی دارد.
هوش مصنوعی: فشار و قدرت دنیای سخت بر آن مرد قوی چنان تأثیر گذاشت که او را به شدت تحت فشار قرار داد و همه چیز به حالتی تیره و تار درآمد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که وقتی او به کسی نگاه میکند، چشمانش مانند چراغی روشن میشود یا مانند مغزی که از سر خارج شده باشد، به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: بر خود بلرزد، زیرا سرنوشتش به گونهای رقم خورده که اجازه حرکت نمیدهد.
هوش مصنوعی: به دنبال آن، راهی جدید برای آن شخص با نیکی به وجود آمد و او همچون کوهی قوی و استوار از نسل پاک و نیکو به سوی زندگی جدیدی گام گذاشت.
هوش مصنوعی: سالی از تسلط و قدرتی که در زیر پایش افتاده است، به تردید و لغزش دچار شده و دل پر شتابش در تلاطم است.
هوش مصنوعی: او از جای خود حرکت کرد و با نیرویی خروشان دامن را به کمر خود زد، همچون شیران نر.
هوش مصنوعی: کسی با پای پیاده به میدان جنگ رفت و تیرکمانش را به سمت دشمن آماده کرد.
هوش مصنوعی: او از جای خود جست و نیزهای بر روی ران عوج زد، گویی که جان عوج را ربوده است.
هوش مصنوعی: سردسته جنگجویان، نیزهاش را به سرعت بیرون کشید و آن را به خون آغشته کرد.
هوش مصنوعی: یکی از نیزهها به کمر سام برخورد کرد، به گونهای که باعث شد سام نتواند به جنگ ادامه دهد.
هوش مصنوعی: سردار در میدان جنگ به شدت ضربهای خورد و بر زمین افتاد و در خاک فرورفت، او که به خاطر نام و شهرتش شناخته شده بود.
هوش مصنوعی: از سرزمین شدادیان نغمهای بلند شده که خبر از کشته شدن سام یل، قهرمان بزرگ، میدهد.
هوش مصنوعی: دست بر دار پلیدی عوج بزن که بیماری از هم میدرد تن پاک را.
هوش مصنوعی: زمانی که فرمانده به قلهی بلند و استوار رسید، مانند شیری غمگین و نگران وارد میدان شد.
هوش مصنوعی: یک نفر نیزهای به شانهاش زد، که به علت آن زخم، هوش و حواسش را از دست داد.
هوش مصنوعی: تن او در میدان نبرد به سختی به زمین افتاد و آن فاسد و بدکار در آن دشت نشسته است.
هوش مصنوعی: از دست او، سیلاب خون جاری شد، زیرا به اندازهای خون ریخته شده بود که همه چیز فرو ریخت.
هوش مصنوعی: در آن زمان که سام با شجاعت و قدرت برخواسته بود، با گامهای استوار و با تندی و اقتدار خود، به جلو حرکت کرد.
هوش مصنوعی: او بر سرش تازیانهای زد که از شدت آن کوه و دمنوش لرزید.
هوش مصنوعی: سر عوج با آن گرزی که شکست، از نیروی بدن جانش خسته و ناتوان شد.
هوش مصنوعی: او از جا جست و فرار کرد، چون از جانش ترسید. در این هنگام، در گلوگاهش یک گرز سنگین قرار گرفت.
هوش مصنوعی: سپهبد با قدرت و نیرویی که دارد، به سرعت از دست دشمن فرار میکند و به دنبال سالار خود میشتابد.
هوش مصنوعی: سام دلاور از جا برخاست، ولی زخم تلخی را احساس نکرد و از آن نترسید.
هوش مصنوعی: او در جنگ با تمام توان تلاش میکرد و خونش هم در این راه میریخت، اما باز هم نمیتوانست از اوضاع جنگ کم کند.
هوش مصنوعی: پهلوان با چهل زخم بر بدنش، همچنان استوار ایستاد و از دردهای عمیق و زخمهایش بر زمین نیفتاد.
هوش مصنوعی: دیگری با شمشیر برنده وارد شد تا بتواند او را به قیام و جنبش وادار کند.
هوش مصنوعی: با این حال، هنوز هم نشانههایی از عظمت آن درخت بزرگ وجود دارد که بدنهای آهنین و بسیار بزرگ دارد.
هوش مصنوعی: به دلیل قدرت و قدرتنمایی، بر سام، شخصیتی قوی و شجاع، غلبه کرد و او را شکست داد. این نشاندهنده اقتدار و نیروی قهرمانانهای است که بر دیگران چیره میشود.
هوش مصنوعی: جهان در برابر سام سوار تاریک و نگران شد، زیرا او به میدان بازگشته بود و نام و یادش در دلها جاودانه بود.
هوش مصنوعی: یک نفر به کنار آمد و به جای نماز، دلش پر از نگرانی و اضطراب از آن نبرد شد.
هوش مصنوعی: آنها همان گرد قلواد و شاپور شیر را دیدند که چهره دلیر زریر را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: دست او را از جنگ بستند، اما سام با قدرت و هیبت مانند پلنگ غرید.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد خدا را ستایش کردند و از او پیروزی در میدان جنگ را خواستند.
هوش مصنوعی: او گفت: ای پروردگار، من در دنیا چنین موجود زشتی را ندیدم.
هوش مصنوعی: حتی پس از صد سال نبرد، بدن او همچنان بیخبر از مرگش میماند و تنها مغز اوست که از ماجرا باخبر است.
هوش مصنوعی: هرگز چنین روزی را در زندگیام ندیدهام؛ این بدی و بیرحمی میخواهد مرا از پا درآورد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه کار کنم با این شخص بیپدر و مادر، مگر اینکه روزگار به من خوش بگذرد و مشکلام حل شود.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا زمانی برای من دست داده، میتوان گفت که مرگ من ناگهانی نزدیک است.
هوش مصنوعی: من در شرایط سختی قرار دارم و با مشکلاتی بزرگ روبرو هستم که نمیتوانم از دست آنها رهایی یابم.
هوش مصنوعی: امید من از دادگر این است که این نسل بد را از ریشه برکنم و به سرانجام برسانم.
هوش مصنوعی: دل من از تجربههای تلخ و ناگوار خالی میشود و میخواهم به دور از این مشکلات، سرم را بهسوی افقهای تازه و بلند بچرخانم.
هوش مصنوعی: سر او را با شمشیر تیز ببرم و از این کار خود جنگ و ستیزی عادی به وجود آورم.
هوش مصنوعی: او به خالق جهان گفت و صورتش را با احترام بر زمین مالید.
هوش مصنوعی: او با حالتی نزار و زاری به سخن آمد که وقتی از شدت احساسش به خود نیامد، فرشته ای خوشخبر در گوشش چنین گفت.
هوش مصنوعی: ای نامدار، مانند سام سوار، اینگونه است فرمان خداوند.
هوش مصنوعی: پسر صاحبمنصبان به شدت بدجنس و شرور است و در زمانهایی که دیو نر به میدان میآید، نمایانتر میشود.
هوش مصنوعی: هیچکس قادر نیست که در برابر قدرت او مقاومت کند؛ حتی اگر کسی بخواهد، مانند بادی که در قفس محبوس شده است، نمیتواند به آزادی دست یابد.
هوش مصنوعی: زمان رسیدن این مسأله در دنیا هنوز فرا نرسیده است، بنابراین بیهوده دل خود را از نگرانی بسوزان.
هوش مصنوعی: زمانی که موسی به پیامبری برسد، او به مانند یک داور عادل، عدالت را برقرار خواهد کرد.
هوش مصنوعی: هوش این بدن بر اساس نبرد و جنگ به دست آمده و در نتیجه آن، سر موسی به باد میرود.
هوش مصنوعی: زخمی که بر اثر عصا ایجاد میشود، به دشمن آسیب میزند و این درد و رنج باعث میشود که زمین از غم او پاک شود.
هوش مصنوعی: شجاع در همان لحظه از جا پرید و به پشت مرغابی رفت.
هوش مصنوعی: به لشکر آمد مانند یک شیر غران که ناگهان یک ابر پر از تیرگی نمایان شد.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر او از دیدگان پنهان شد به گونهای که هیچکس نتوانست زیباییهای آن را ببیند.
هوش مصنوعی: از او رعد و برق زیادی پدید آمد، به طوری که از ترس او، کوهها هم تاب نیاوردند و دلشان شکست.
هوش مصنوعی: میخواهم دنیا را طوری بسازم که در حضورت، ناامید و سیاه نمانم، تا تو به سوی میدان جنگ بیایی.
هوش مصنوعی: من بدن تو را از زمین به آسمان میبرم و تن تو را آزاد میسازم.
هوش مصنوعی: به نزد منوچهر شاه زمین بگو که دلیلی برای آمدنم دارم و از کینهای که در دل دارم خبرش کن.
هوش مصنوعی: او این را گفت و سنگی به سمت آسمان پرتاب کرد، به سوی شیر بزرگ و قوی.
هوش مصنوعی: زمانه به اندازهای سخت و سنگین است که نتوانسته چیزی را به ما بدهد و مرگ هم به موقع خود نمیرسد.
هوش مصنوعی: زمین از فشار و سنگینی خم شده است و در حالی که با شکوه و عظمت دارد از کنار ما میگذرد، به نظر میرسد که به تنگ آمده است.
هوش مصنوعی: سپس از فرمانبرداری شاه از سنگ و از ناله ابر سیاه پرسش کردند.
هوش مصنوعی: او به او گفت که این موجود نیرومند مانند ابرهاست و وقتی که به میدان میآید، صد اژدها را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: رقیبت کسی است که با شخصیت بدی که دارد، به خاطر عشق به محبوب تو، خود را به زحمت انداخته است.
هوش مصنوعی: به دنیا هیچ موجودی را ندیدم که مانند این دیو نر صدا و فریادش از آسمان بلند شود.
هوش مصنوعی: هیچ کس در دنیا به اندازه سام، سالار با روشنایی و صداقت روح، با او همتایی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی مرد نام پریدخت را شنید، از چشمانش اشک غم و اندوه سرازیر شد.
هوش مصنوعی: او به آرامی به شاه تسلیم میگفت که شداد از میدان جنگ بازگشت.
هوش مصنوعی: بدنش به خاطر زخمهای دل خسته بود و دو دستش به خاطر نبرد و درگیری، به هم بسته شده بود.
هوش مصنوعی: بسیاری از خون او رفته بود و از حال رفته بود. او به زمین افتاد و بیحال شد.
هوش مصنوعی: او به شدت از روی درد ناله میکرد و وقتی که به روز نبرد رسید، ترسید و چشمش به آن لحظه دوخت.
هوش مصنوعی: زمانی که روزگار تیره و تار شود، اوضاع و احوال نیز به شکلی متفاوت و عجیب تغییر میکند، مانند اینکه همه چیز به شکلی غیرقابل شناسایی و ناآشنا تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: نور روشنایی به قدری زیاد شد که همه چیز ناپدید گردید و به گونهای بود که هیچکس نتوانست یکدیگر را ببیند.
هوش مصنوعی: در آن شب، همان تاریکی و بدیها برچیده شد و سپس شداد از قوم عاد چنین گفت.
هوش مصنوعی: من با سام نیرم نمیتوانم به جنگ بروم، زیرا او قدرت و تسلط خاصی دارد و من با این ترفندها و فریبها نمیتوانم مقابله کنم.
هوش مصنوعی: نیمهای از مرد میدان آن قهرمان به چه دلیل در جنگی میجنگد که دلش تاریک و غمگین است؟
هوش مصنوعی: چرا خودم را به زحمت بیفکنم و به سختی دچار کنم؟
هوش مصنوعی: زمانی که تاریکی شب پایان یابد و روشنی آغاز شود، خواب و غفلت عقل و اندیشه شکسته خواهد شد.
هوش مصنوعی: باید به سمت شهر مصر رفت و در این مرز نباید بدن دیگری بوجود آورد.
هوش مصنوعی: شداد عاد به شدت خشمگین شد و از دل او یک باد سرد وزید.
هوش مصنوعی: چقدر حیف است که من از فرمانروایی خود محروم شدهام و این وضعیت باعث شده که از سرنوشت قهرمانان و جنگاوران غمگین باشم.
هوش مصنوعی: یک مرد سیستانی به میدان جنگ آمد و مثل پلنگ، بدون هیچ ترسی و با قدرت در برابر دشمن ایستاد.
هوش مصنوعی: دیگر لشکر من چگونه میتواند مقاومت کند وقتی که بر آتش، آب سرد میریزد؟
هوش مصنوعی: قبل از این، شیران مغرب از نیروهای خورشید و ماه شکست خورده و تسلیم شدند.
هوش مصنوعی: ماهیهای بزرگ از آب نیل بیرون آمده و با قدرت، خرطوم فیل را به سمت خود کشیدند.
هوش مصنوعی: حالا دیگر مردی نیست که برای به دست آوردن کسی، کلاهی را از سرش بردارد.
هوش مصنوعی: هر کس که سرسام و جنون گرفته را در تسلط خود درآورد، باعث شد که نام او به لکه ننگی تبدیل شود.
هوش مصنوعی: سروصدایی به پا شد در آن جمع که نام بد او به عنوان یک جنگجو و تیغ زن شناخته میشود.
هوش مصنوعی: دلیران در میدان نبرد، به یکباره سپاه دشمن را شکست دادند.
هوش مصنوعی: با دلی نیرومند و شجاعتی بینظیر، بر دوش خود بار سنگینی را با تلاش و استقامت حمل میکنی.
هوش مصنوعی: پس شداد به عاد گفت که از او هیچ خاطرهای در ذهن نداشته باش.
هوش مصنوعی: امشب قصد دارم شوکی به وجود بیاورم که مانند جیحون، دامنهای وسیع و پر از طراوت ایجاد کنم.
هوش مصنوعی: نمیخواهم در برابر دشمن از میدان بروم، بلکه میخواهم بهطور کامل و با قدرت بر آنها غلبه کنم و از نفوذ آنها در امان باشم.
هوش مصنوعی: جان شاد و خوشحال شد، و عاد با خنده و سرور نشسته بودند.
هوش مصنوعی: به او گفت: امشب همه چیز برای تو مجاز است، هر چه میخواهی جستجو کن، زیرا من آمادهام که به خواستههایت پاسخ دهم.
هوش مصنوعی: انتخاب کرد جنگجویانی را که همه توانمند و مانند نهنگهای غران و چنگالدار هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که در جنگها تجارب زیادی کسب کردهاند و در واقع از کار آزموده هستند، هرگز از روی چهره خود اثر خستگی و ترس ناشی از جنگ را نشان نمیدهند. آنها میتوانند با آرامش و اعتماد به نفس در میدان نبرد حاضر شوند.
هوش مصنوعی: از میان آنها چهل هزار نفر را انتخاب کرد تا با سام سوار جنگ کنند.
هوش مصنوعی: در نیمه شب، گروهی از سربازان را به صف کردند تا تمام شخصیتهای برجسته و نامآور سرزمین مغرب را فراخوانند.
هوش مصنوعی: سوارکاران مغرب زمین به زینکردن اسبها پرداختند.
هوش مصنوعی: روح به سمت جوانمردی شجاع رفته و با نیرنگ، تاجی گرانبها به دست میآورند.
هوش مصنوعی: در دشت شاپور، نشانهها و علائم زندگی به وضوح دیده میشد، جایی که مردانگی و شخصیت افراد مانند یک نیروی سرشار و شگفتآور خود را نشان میداد.
هوش مصنوعی: صدای سواران از یک طرف به گوش رسید و ناگهان سپاهی را در حال کمین مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: از هر سو نالهها و صدای جنگ به گوش میرسد و دشت، که محل زندگی موجودات کوچک مثل مور و مار است، به شدت تحت فشار قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، شخصی نزد سام آمد و به او گفت: ای شیر خوشنام و خوشبخت!
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف جنگ و نبردی میپردازد که در آن، لشکر به خاطر کینه و دشمنی، تمام امکانات و آمادگیهای خود را به کار گرفتهاند و خود را برای مبارزه آماده کردهاند. به عبارت دیگر، این مبارزه به شدت جدی و با عزم راسخ برگزار میشود.
هوش مصنوعی: فرمانده متوجه شد که در شب نبرد، جنگ به چه معنایی است و در این شب که حمله صورت گرفته، کار چه کسی در حال انجام است.
هوش مصنوعی: سلاح جنگ را به تن کرد و دیگر سربازان کیانی کمربند خود را محکم بستند.
هوش مصنوعی: ابر بر روی اسبش زین گذاشتند تا به سوی دشت جنگ و انتقام برود.
هوش مصنوعی: شاه به سام تسلیم گفت که من هم باید به همراه نیروهایم حرکت کنم.
هوش مصنوعی: من بر آنها طوری باران سنگ میبارم که مانند ابرهای بهاری، فضای اطراف را پر از آشفتگی کنم.
هوش مصنوعی: من از میان آنها کسی را سالم و تندرست نخواهم یافت، حالا تو اولین کسی باش که به سوی جنگ بروی.
هوش مصنوعی: فرمانده سوار بر اسب و بر بالای زین نشسته است تا به سمت دشت جنگ و نبرد حرکت کند.
هوش مصنوعی: تسلیم چنین گفت: او با لشکری از موجودات مختلف، از جمله جن، دیو، حور و پری روبرو است.
هوش مصنوعی: از دامن کوه سنگی برداشت و به نشانه قدرت و تسلط بر طبیعت، دنیا را به چالش کشید و به سختی در تنگنا قرار داد.
هوش مصنوعی: بر سر افراد سرکش و ستمگر ضربه بزنید و به آنها رحم نکنید، از میان آنها کسی را با اصل و نسب نیکو نخواهید یافت.
هوش مصنوعی: لشکری برای جستجوی خار و گیاه به راه افتادند و همه سنگها را از کوه برداشتند و به زمین آوردند.
هوش مصنوعی: تا صبح شب به پایان رسید و سپاهیان به آرامی همه جا را پر کردند.
هوش مصنوعی: ناگهان صدای کوس بلند شد و همهچیز تحت تأثیر قرار گرفت، گویی که هر چیزی به حالت سیاه و سفید در آمد.
هوش مصنوعی: سواران از هر طرف به بیرون هجوم آوردند و همگی نیزهها و شمشیرهای خود را برای جنگ آماده کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.