بخش ۱۶۲ - گرفتار شدن تسلیم شاه با رحمان جنی
یکی ابر بربست بر آسمان
که بد تیرباران او از کمان
شده تیغ او رعد و برقش خروش
درافتاد در چرخ گردنده جوش
کمین برگشودند از هر طرف
بسی کشته افکنده در پیش صف
فراوان ز دیوان کین کشته شد
سر بخت تسلیم برگشته شد
همه قلب یغمای طلاج شد
همه گنج و خرگاه تاراج شد
گرفتار گردید رحمان به جنگ
نهادند بر گردنش پالهنگ
ز یک سوی ایشان درآمد سهیل
شکست اندرافکند بر خیل خیل
پریپیکران را در آوردگاه
بسی کشته افکند هر جایگاه
درفش سپه را به دو نیم کرد
دل شاه تسلیم پر بیم کرد
کمند اندرافکند و او را گرفت
ازو دیو و جنی شد اندر شگفت
سر شاه جنی درآمد به بند
ببستند دستش به خم کمند
ببردند او را به نزد شدید
گره در برو زد چو او را بدید
ز یک سوی طلاج در رزمگاه
دگر سو سهیل آن دد کینهخواه
شکستند آن لشکری را همه
گریزان پریپیکران چون رمه
بسی سیمتن سرو بالا پری
شد از تیغ خسته در آن داوری
تن همچو گل گشته پر خون همه
تن سیمگون گشته گلگون همه
سراپرده و تخت تاراج گشت
همه گنج تاراج طلاج گشت
گریزان نهان گشت فرهنگ دیو
برفت از پی سام سالار نیو
چو تخت شه جن به تاراج شد
ز شصت قضا تیر آماج شد
برافروخت ماه اندرین سبز باغ
چو هندو که در دست گیرد چراغ
نشست از بر تخت جنگی شدید
پس از خوان کشیدند پیشش نبید
چو از باده لعل گردید مست
ببردند تسلیم را بسته دست
چو رحمان جنی و دیگر سیاه
نشستند بسته به نزدیک شاه
شدیدش چنین گفت کی دام ساز
چرا رنج کردی به ما بر دراز
چسان آشنائی به تو داشت سام
چرا حیله پیش آوریدی مدام
نترسیدی از من همی در جهان
یک اندیشه نامد تو را در نهان
چرا سر فرو ناوری پیش ما
چنین دین فرخنده کیش ما
ستایش نیاری به شداد عاد
نسازی دماغت تهی خود ز باد
تو را چیست با زابلی دوستی
که گوی تو با او به یک پوستی
تو جنی و او دشمن کیش توست
تو گوئی که آن دیوکش خویش توست
تو این سام را از کجا یافتی
که در دوستی نیز بشتافتی
مگر دخترت را به پیوند سام
رسانیدی آنگه شدی شادکام
چرا خواست با من تو را دشمنی
ره کج گرفتی و اهریمنی
در فتنه بر من گشادی و جنگ
که گشتم زبون زیر چنگ پلنگ
سرانجام از فر شداد عاد
ز میدان گریزان شد آن بدنژاد
نتابید در جنگ طلاج دیو
برون برد جان را از آن مکر و ریو
کنون جانت ایدر به بند اندرست
روانت به بیم گزند اندرست
رها کن همه خشم و بیداد را
ز جان کن ستایش تو شداد را
پس آنگه ببخشم تو را تاج و تخت
غنوده شود یار بیداربخت
اگر نه گره بر گره پیکرت
ببرم به خاک اندر آرم سرت
به پاسخ چنین گفت تسلیم شاه
که ای بدگهر مرد گم کرده را
ندانسته دادار خود را هنوز
سر از پا ندانستهای تو هنوز
چرا لاف داری به شداد عاد
بود کافر و ظالم و بدنهاد
چو دادار خوانی تو او راه همی
ز سگ کمتری دان تو او را همی
ستایش کنم پیش یزدان پاک
کزو گشت پیدا همه آب و خاک
دهد خاک را پاک روشنروان
همی آب از ابر میبارد آن
غریوان و سرگشته زو هست باد
همه داغ بر جان آتش نهاد
تن خار را خلعت گل دهد
همه ناله و غم به بلبل دهد
به پروانه آتش زند سوز او
به شب شمع گردد ابر روز او
به روز سپید و شبان سیاه
دو آئینه بر درگهش مهر و ماه
خدائی به گیتی مر او را سزاست
ستایش جز او را دگر نارواست
به سنگی دهد آبرو آن قدر
که شاهان نشانند او را به سر
یکی بنده اوست سام سوار
که او را کسی نیست در رزم یار
مرا کرد یزدان ز کارش خبر
که بندیم در خدمت او کمر
که راه خدا جان سپاری کند
همه گمرهان را حصاری کند
برهمن براندازد و بتپرست
ز شداد و از عادیان هر که هست
به مردی به دین خدا آورد
به دلشان خرد رهنما آورد
فرستادم او را به سوی طلسم
بدان تا نویسد به خورشید اسم
طلسمی است از شاه جمشید جم
کزو جان طلاج گردد دژم
بسا کس کز آن تیغ کشته شود
تن بخت تو زار و گشته شود
بتندید از گفته او شدید
گره در برو زد برو بنگرید
بفرمود دژخیم خونخوار را
ببر رشته سخت گفتار را
سرش را به نزدیک شداد بر
بزودی به ماننده ابر باد بر
برآورد دژخیم تیغی چو زهر
که زهرش به بهرام میزد به قهر
بدو گفت طلاج کای شهریار
نه آسان بود خون این نابکار
ز جنی همه راه آید به بند
رسانند به لشکر ما گزند
یکی شیشه باید سطبر و بزرگ
که سازد خردمند مرد سترگ
به شیشه کنی جای تسلیم شاه
بماند در آنجا همی سال و ماه
سر شیشه بر سرب بر یکدگر
ببندد به جادوی بیدادگر
که هشیار باشد به روز و به شب
بدان تا بماند به رنج و تعب
چنان کرد دژخیم زان سان که گفت
به رحمان به یک جای باشند جفت
سراینده راز بسیار دان
بر سام برتافت آنگه عنان
که با شمسه پیمود بی راه و راه
همه کارها را بدو گفت ماه
که تا آن طلسم اندر آید به دست
ازو کار شداد یابد شکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، توصیفی از نبردی میان نیروی های دیوان و قهرمانان ایرانی است. آسمان همچون ابر جنگی به خروش درمیآید و رعد و برق نشانههایی از درگیریهاست. دلاوران بسیاری در این میدان کشته میشوند و آثار ویرانی در هر سو دیده میشود.
طلاج و سهیل دو قهرمان میجنگند و با شکست قوای دیوان، نیروی تهاجم آنها متلاشی میشود. در این میان، شاه دیوان به دام میافتد و ستایش از خدای یکتای ایرانیان میشود. تسلیم، قهرمان شکستخورده، به خداوند و باورهای خود ارادت میورزد و در پاسخ به شاه دیوان، ظلم و کفر او را محکوم میکند.
در ادامه، به تلاش برای شکستن طلسمی اشاره میشود که از زمان شاه جمشید بر زمین حکمفرما بوده است و رحمان، قهرمان دیگر در این مبارزه، به دنیای جادو و مشکلات در آن اشاره میکند. در نهایت، این نبرد نمادی از نبرد خیر و شر و پیروزی اصول انسانی بر قدرتهای شیطانی است.
هوش مصنوعی: ابر بزرگی در آسمان ظاهر شد و مانند تیرهایی که از کمان پرتاپ میشوند، باران شدیدی را شروع کرد.
هوش مصنوعی: تیغ او مانند رعد و برق میدرخشد و صدایش در آسمان طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: به هر سو کمین در کمین بودند و بسیاری از کشتهها را در برابر صفوف خود مشاهده میکردند.
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که بر اثر کینه کشته شدند، حالا حالتی از تسلیم و آرامش را تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: همه چیز از دل یغما به دست آمد و تمام ثروت و مکان امن را غارت کردند.
هوش مصنوعی: رحمان به نبرد گرفتار شد و بر دوشش لباس جنگی سنگینی انداختند.
هوش مصنوعی: از یک سمت ستارهی سهیل طلوع کرد و با نور خود گروههای زیادی را تحت تأثیر قرار داد و به سمت آنها افکنده شد.
هوش مصنوعی: زیباییهای پریچهره در میدان نبرد کشتههای زیادی در هر جا به جا کرده است.
هوش مصنوعی: دل شاه پر از ترس و نگرانی شد و پرچم سپاه را به دو قسمت تقسیم کرد.
هوش مصنوعی: یک دام برانداخته شد و او را گرفت، در نتیجه دیوان و جنها به حیرت درآمدند.
هوش مصنوعی: شاه جنی به دام افتاد و دستش را به بند کشیدند.
هوش مصنوعی: او را به نزد شخصی سخت و سرسخت بردند و زمانی که آن شخص او را دید، ضربهای به او زد.
هوش مصنوعی: در یک سو، طلای زرق و برق در میدان جنگ وجود دارد و در سوی دیگر، ستاره سهیل که نماد دشمنانی است که کینه و دشمنی دارند.
هوش مصنوعی: آن لشکری را که همه فرار کردند مانند گوسفندانی در حال گریز، شکست دادند.
هوش مصنوعی: بسیاری از بیداران و سنجشگران در روز قضاوت، از زخم زمانه رنجیده و خستهاند، و به خاطر زیباییهای زندگی و غمها، به حالتی پریشان و دلتنگ تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: بدن مانند گلی شده و در خون غرق است، همه جا رنگش نقرهای و قرمز شده است.
هوش مصنوعی: تمامی داشتهها و ثروتها به یغما رفته است و دیگر چیزی از آن باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: فرهنگ دیو بهطور پنهانی رخت بربست و از دنبال سام، آن سالار بزرگ، دور شد.
هوش مصنوعی: وقتی تخت شاه به غارت رفت و تقدیر سخت بر او هجوم آورد.
هوش مصنوعی: در این باغ سرسبز، ماه مانند یک هندو که چراغی در دست دارد، درخشان و روشن است.
هوش مصنوعی: پس از اینکه حاکم از تخت جنگی خود پایین آمد، برایش آذوقه و نوشیدنی آوردند.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به خاطر شادی ناشی از نوشیدنی خوشرنگ و خوشمزه به مستی و سرخوشی میافتد، تسلیم و آرامش را از او میگیرند و او را با دستهای بسته به دام میاندازند.
هوش مصنوعی: چنان که رحمان و جن و دیگران سیاهپوست کنار هم نشستهاند و به نزد شاه نزدیک شدهاند.
هوش مصنوعی: او با تندی گفت: چرا برای ما سختی کشیدی و خود را در تنگنا قرار دادی؟
هوش مصنوعی: چگونه سام به تو آشنا شد که همیشه نقشهها و ترفندها را به کار میبری؟
هوش مصنوعی: نگران نباش از من، که در این دنیا هیچ تفکری درباره تو در دل کسی نیست.
هوش مصنوعی: چرا به خاطر دین خوب و شاداب ما، سر را به علامت احترام پایین نمیآوری؟
هوش مصنوعی: به تو نیازی نیست که مانند شداد عاد برای خود راستی بسازی و خود را از فکر و اندیشه تهی کنی.
هوش مصنوعی: چرا باید با کسی که از یک نژاد و فرهنگ متفاوت است دوست شوی، در حالی که واقعاً با او هماهنگ نیستی؟
هوش مصنوعی: تو موجودی عجیبی هستی و او دشمن باورها و اعتقادات توست، اما تو میگویی که آن موجودی که باید با او دشمنی کنی، متعلق به خودت هست.
هوش مصنوعی: تو این شخص را از کجا پیدا کردی که حتی در دوستی هم شتابزده عمل میکند؟
هوش مصنوعی: آیا دخترت را به ازدواج سام درآوردی تا خوشحال شوی؟
هوش مصنوعی: چرا خواستی با من دشمنی کنی؟ چرا راهی را انتخاب کردی که به بدی و شرارت میانجامد؟
هوش مصنوعی: در زمان آشوب و درگیری، من تحت فشار و شکنجه قرار گرفتم و همچون طعمهی یک پلنگ زبون و ناتوان شدم.
هوش مصنوعی: در نهایت، فرزند شجاع عاد از میدان جنگ فرار کرد و از آنجا دور شد.
هوش مصنوعی: در جنگ، دیو طلا نتوانست نور خود را بتاباند و در نتیجه، جان را از مکر و فریبش گرفت.
هوش مصنوعی: اکنون جان تو در اینجا گرفتار است و روح تو به خطر آسیب دچار است.
هوش مصنوعی: تمام خشم و ظلم را از جان خود بزدای و ستایش تو هم چون ستارهای درخشان باشد.
هوش مصنوعی: سپس به تو قدرت و مقام میدهم تا محبوب من آرامش یابد و بیدار شود.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم گرههایی که بر بدنت زدهام را باز کنم، سرت را در خاک میگذارم.
هوش مصنوعی: تسلیم شاه که پاسخ داد: «ای ناپاک زاده، تو مردی را گم کردهای».
هوش مصنوعی: تو هنوز نمیدانی که خداوند خود را چهچیزی میداند و همچنان در حال شناخت او هستی.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر خود را بزرگ میکنی؟ شداد، که کافر و ظالم و بینزا بود، چنین ادعایی نمیکرد.
هوش مصنوعی: وقتی او را آفریننده مینامی، بدان که او از تو پایینتر است. پس به یاد داشته باش که او را همچون خودت نپنداری.
هوش مصنوعی: من خداوند را ستایش میکنم که به واسطه او، همه چیز در این جهان، از آب و خاک گرفته تا هر پدیده دیگر، نمایان شده است.
هوش مصنوعی: زمینپاک و روشنی از آسمان میگیرد، زیرا باران از ابرها فرو میریزد.
هوش مصنوعی: مردم غریب و سرگردان از او هستند و همه داغهای درد و رنج را بر جان خود احساس میکنند.
هوش مصنوعی: خارها لباس گل را میپوشند و همه ناله و اندوه به بلبل منتقل میشود.
هوش مصنوعی: آتش پروانه ناشی از سوز عشق اوست و در شب، روشنی او مانند شمعی در تاریکی میدرخشد.
هوش مصنوعی: روز را که سپید و روشنی است و شب را که تاریکی و سیاهی را به همراه دارد، میتوان به عنوان دو آینه در درگاه عشق و زیبایی ماه و خورشید در نظر گرفت.
هوش مصنوعی: خدایی که در جهان وجود دارد، شایستهی ستایش است و جز او هیچ کس دیگری حق ستایش ندارد.
هوش مصنوعی: اگر سنگی به آن مقدار ارزشمند باشد که شاهان آن را بر سر میگذارند، نشاندهندهی اهمیت و احترام بالای آن است. این جمله به نوعی به ارزش و مقام میپردازد و نشان میدهد که حتی چیزهایی که به نظر کماهمیت میآیند، میتوانند در شرایط خاص به قدری مهم شوند که مورد توجه و احترام قرار گیرند.
هوش مصنوعی: یکی از بندگان خدا، سام استوار و نیرومند است که در میدان جنگ هیچ یاری شایسته برای او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خداوند مرا از کارهایش آگاه کرد تا بتوانم خود را در خدمت او آماده کنم.
هوش مصنوعی: کسی که به مسیر خدا قدم بگذارد و جانش را فدای آن کند، میتواند مانعی برای همه انسانهای گمراه باشد.
هوش مصنوعی: امامان و رهبران به دور خواهند انداخت و هر کس که به بتپرستی و ظلمت تعلق دارد، از میان خواهد رفت.
هوش مصنوعی: او مردی را به راه خدا هدایت کرد و دانش و خرد را در دلهایشان قرار داد.
هوش مصنوعی: او را به سمت طلسم فرستادم تا نامی بر خورشید بنویسد.
هوش مصنوعی: این عبارت به تأثیر یک نیروی قوی و جادویی اشاره دارد که میتواند دلیلی برای جلوگیری از خطرات یا مشکلات باشد. این نیرو به نوعی از قدرت و مقام بلند تاریخی سرچشمه میگیرد و میتواند زندگی و سرنوشت را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که به خاطر آن شمشیر به خاک افتادهاند و در نتیجه، وضعیت خوشبختی تو خراب و بد شده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که جملات او را میشنیدند، متوجه عمق حرفهایش شدند و مشکلاتی که در دلشان بود، ناپدید شد. حالا بر تو لازم است که به خودت نگاه کنی و ببینی چه تغییراتی در وجودت ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: دژخیم خونخوار را فرمان داد که بردارید رشته سختی که در گفتار وجود دارد.
هوش مصنوعی: سرش را به نزد شدا نزدیک کرد و به سرعت مانند ابرهایی که با وزش باد حرکت میکنند، به جلو رفت.
هوش مصنوعی: دژخیم (دشمن) شمشیری مانند زهر را بلند کرد که زهر آن به بهرام آسیب میزد.
هوش مصنوعی: طلاب به شهریار گفت: ای پادشاه، این کار را آسان نگیرید، زیرا خون این فرد بدکار بهایی سنگین دارد.
هوش مصنوعی: همه افراد با روحیههای مختلف به جمع ما میپیوندند و ممکن است به ما آسیب برسانند.
هوش مصنوعی: باید ظرفی بزرگ و محکم باشد تا خردمند بتواند مردان بزرگ را بسازد.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده است که اگر کسی تسلیم و مطیع باشد، جایگاه او در زندگی همچنان باقی خواهد ماند و زمان هم تاثیری بر آن ندارد. به عبارت دیگر، تسلیم در برابر مشکلات باعث میشود که فرد در خور احترام بماند و اثرش همچنان پایدار باشد.
هوش مصنوعی: دو قطعه شیشهای بر روی هم گذاشته میشوند و به طور جادویی و ناعادلانه به هم چسبیده میشوند.
هوش مصنوعی: شخصی باید در طول روز و شب هوشیار و آگاه باشد تا بتواند از سختیها و مشقتها جان سالم به در ببرد.
هوش مصنوعی: چنان کاری کرد آن دژخیم که به رحمان گفت دو نفر باید در یک مکان کنار هم باشند.
هوش مصنوعی: شاعر با آگاهی و دانایی فراوان، رازهای بسیاری را برای سام بیان کرد و سپس هدایت و کنترل کارها را به او سپرد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بیراههها و مسیرهای نادرست زیادی وجود دارد، اما همه کارها و راههای زندگی را به او (ماه) نشان دادند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن طلسم به دست نیاید، کارهایی که انجام میشود به شکست منجر خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.