بخش ۱۵۵ - کشته شدن زرینه بال به دست سام و چگونگی آن
به پاسخ چنین گفت کای پاکزاد
که من جبرئیلم به شداد عاد
خبرها رسانم به شداد عاد
بود پایهام بر فلک سخت شاد
کنون آمدم کز تو گیرم خبر
که چون آمدی اندرین بوم و بر
دگر آمدم تا همه کام تو
به گردون رسانم همه کام تو
به هر کس که من آمدم ناگهان
سرافراز گردید اندر جهان
به پیغمبری نام او شد بلند
بر شاه شداد شد ارجمند
من از پیش دادار دهر آمدم
نه از جور و بیداد و قهر آمدم
خدیو جهان کرده با تو پیام
که ای تخم گرشسب سالار سام
اگر تو بیائی به نزدیک من
همان پیش گردان این انجمن
ستایش نمائی مرا در جهان
سرافراز گردی میان مهان
کنم نام پیغمبر مرسلت
اگر پاس داری زبان و دلت
کنی بر همه سروران سروری
پرستش کنندت به پیغمبری
شوی بر زمین و زمان پادشاه
به فرمانت باشد همه مهر و ماه
بخندید از آن گفته سالار سام
که ای کافر گمره تیره کام
ازین ژاژخانی یکی باز گرد
به یزدان دارنده دمساز گرد
خدائی که چرخ برین آفرید
به پستی بدینسان زمین آفرید
ز گل گل دهد میوه از خار خشک
نسیج از تن کرم خونابه مشک
به زنبور هم داده او نیش و نوش
به انسان دهد دانش و عقل و هوش
زبان سراینده و پا و دست
که از بحر گوهر درآرد به پست
ز یک پشهای میکشد ژنده پیل
روان کرده از صنع خود رود نیل
همو جان ده است و همو جان ستان
شد از قدرتش خاک ره بوستان
ز شداد موئی نیاید پدید
ازو قدرت پشهای کس ندید
ازو باز گرد و به یزدان گرا
که یزدان بود بر همه رهنما
وگر آن که گمراه و بیدین بوی
به یزدان دارنده پر کین بوی
وگرنه به گرز گران پیکرت
بکوبم که پیدا نباشد سرت
همه مرز شداد بر هم زنم
همه دست و پایش به هم برزنم
نمانم یکی را ز شدادیان
براندازم از دهر این جادویان
به پاسخ بدو گفت زرینه بال
که ای سام بیهوده چندین منال
مشو غره بر بازوی خویشتن
بدین یال و کوپال لشکرشکن
که از فره بخت شداد عاد
که گر کوه باشی دهندت به باد
بویژه نتابی به یک دست من
گلویت بماند ابر شصت من
از آن آمدن سوی پیکار تو
که سازم درین جایگه کار تو
ببندم دو دستت به خم دوال
بدان تا بدانی تو زرینه بال
به فرمان شداد با بند و غل
چو بندی که باشد به مانند نعل
به درگاه شداد عادت برم
پیاده شتابان چو بادت برم
برآشفت ازو گرد پرخاشخر
بدو گفت کای گمره بدگهر
اگر تو ببندی به میدان مرا
چو دارم به کف نیزه و گرز را
بیابم به درگه ستایش کنم
به شدادیان من نیایش کنم
ز یزدان بگردم به مانند باد
کنم سجده در پیش شداد عاد
اگر نه ببندم دو دستت به جنگ
نهم بر سر و گردنت پالهنگ
پس آنگه بگردی تو از راه دیو
ستایش کنی پیش کیهان خدیو
بدو گفت آری به پیمان کنم
که جان را به پیشت گروگان کنم
ولیکن من و تو به آوردگاه
بباشیم از هر دو سر دادخواه
به تنها بگردیم و جنگ آوریم
به فرمان دادار چنگ آوریم
بگفت این و برجست زرینه بال
ز سیصد رش افزون برافروخت یال
یکی گرز برداشت چون سخت کوه
که شد از گرانیش گردون ستوه
بغرید ماننده تیره ابر
که از نعرهاش سوخت جان هژبر
زمانه ز هیبت بلرزید پاک
فرو شد دو پایش در آن تیره خاک
سپهبد بپوشید جنگی زره
ز کینه دو ابرو زده بر گره
میان تنگ دربست شیر دلیر
غراب چو اژدر درآورد زیر
برانگیخت در دشت آورد اسب
بجوشید مانند آذرگشسب
برآورد کوپال زرینه بال
بزد بر سر سام فرخنده فال
که لرزید میدان آورد و کوه
ز لرزش زمین شد سراسر ستوه
چو رد کرد آن گرز را پهلوان
بدانست پیکار تیره روان
عمودی دگر کوفت بر نامدار
که پیچید آواش بر کوهسار
سه گرز از کف دیو چون کرد رد
بدان سان که از پهلوانان سزد
پس آنگه چنین گفت سالار نیو
که ای گمره بدرگ خیره دیو
ز من هم یکی زور بازو ببین
که چونند شیران به هنگام کین
که دارند هنگام آوردگاه
دلیران و گردان ایران سپاه
بدو گفت پس دیو زرینه بال
که از فر شداد با زور و یال
نتابید با من کسی گاه جنگ
به چنگال آرم ز دریا نهنگ
تن اژدها را بدرم به زور
نتابد ز ترسم ز اندیشه هور
ندانم که چونست پیکار تو
مگر هم خدیوم بود یار تو
بخندید ازو سام روشنروان
برآورد آنگه عمود گران
خدای جهان را یکی یاد کرد
به حمله درآمد به سوی نبرد
بزد برکمرگاه جبریل عاد
که پیچید بر خویشتن بدنژاد
جهان تیره شد پیش برگشته بخت
بدانست آنگه که مردیست سخت
دگرباره افراخت کوپال و برز
بزد بر سر سام فرخنده گرز
گه آن زد برین گاه این زد بر آن
طپید از صلابت زمین و زمان
شده دشت بازار آهنگران
ز بازو و کوپال کند آوران
چنین تا همه دسته گردید خم
دل سام پهلو ازو شد دژم
بیفکند گرز و برآورد تیغ
که از تیزیش مرگ خوردی دریغ
چو الماس جانکاه پر موج خون
نهنگی که دریا ازو شد زبون
کشید از نیامش بدان گونه شیر
ز شمشیر او گشت بهرام سیر
درانداخت شمشیر بر بدسگال
که بفکند از کتف او بال و یال
چو دیو آنچنان دید از بیم جان
به یک دست آمد سوی پهلوان
گرفتش کمرگاه سالار نیو
به نیرو درآمد مر آن خیره دیو
که تا سام را برکند از زمین
سرآرد بدو روز پیکار و کین
بخندید پهلو ز نیروی او
بدو گفت کای دیو پرخاسجو
ز شداد بر گرد و یزدان پرست
نگردد زبون هیچ یزدان پرست
چو بشنید او نام یزدان پاک
نگردید خرم شدش سینه چاک
نیارست نام خدا را شنید
ترشروی چون قیر دیو پلید
به پاسخ بدو گفت کای بدنژاد
نگردم ز آئین شداد عاد
که او داد این کالبد را توان
به جبریل خود داده روشن روان
مرا جان و تن زیر فرمان اوست
زمین و زمان و روان زان اوست
تو گوئی ز یزدان خود باز گرد
خدائی که جان مرا ساز کرد
چگونه فرامش کنم رای او
دگر کس نبینم ابر جای او
سر از رای دادار پیچی تو هیچ
چرا پس مرا رای داری بسیچ
چو بشنید ازو سام آورد خشم
بگرداند بر کینه بر دیو خشم
بزد تیغ دیگر ورا بر میان
که از زخم سالار شد پرنیان
پس آنگه بزد خویش را بر سپاه
که از گرد او تیره شد هور و ماه
همان گرد قلواد و شاپور شیر
یکی حمله کردند با دار و گیر
به یک دم فکندند در کارزار
ز گردان جنگی هزاران هزار
سپهبد ز میدان یکی بازگشت
به نزدیکی شاه جنی گذشت
بدو گفت دادار یار تو باد
تن عادیان خود شکار تو باد
امیدم که امیدت آید پدید
تن دشمنانت شود ناپدید
از آن رو به شداد شد آگهی
که تیره شده تخت شاهنشهی
پراندیشه شد شاه شداد عاد
ورا آتش از بیم در جان فتاد
تن جبرئیلت درآمد به خاک
شدش سینه از تیغ او چاکچاک
بترسید بر دست و بازوی سام
ز فیروز کوپال فرخنده کام
سراسیمه شد کافر شوربخت
به خاک اندر افتاد از روی تخت
گریبان بدرید و فریاد کرد
ز بیداد از درد دل داد کرد
که جبریل زرینهبالم کجاست
مر آن پیک فرخنده فالم کجاست
بکشت آتش دوزخم را ز آب
بهشت برینم شد از وی خراب
یکی بنده بر من برون آمده است
که مغرب زمین غرق خون آمده است
ازین بنده هرگز نبودم خبر
که بندد به کینه ازین سو کمر
همی گفت و میکند ریش پلید
که ناگه ز در اندر آمد شدید
که بد پور شداد بیداد دین
یکی کافری سر پر از خشم و کین
به بالا دو صد رش به پهنا چهل
که بد کوه البرز پیشش خجل
ورا چار پیلش کشیدی به دشت
به گرد عرابه همی گرد گشت
گرفتی به نیروی خرطوم پیل
ربودی و افکندی از رود نیل
سپه بود او را همی صدهزار
همه عادیان در صف کارزار
نبودش به کشتی کسی را همال
ستیزهگر و بدرگ و بدسگال
چو زان سان پدر را خروشنده دید
بدو گفت ناپاک بدرگ شدید
کزین سان چرائی همی سوگوار
بگفتش توئی ایزد کردگار
ز دست که داری چنین دل به درد
نشاید که داری تو بیم نبرد
به پاسخ بگفتند اسپهبدان
که ای نامور بخرد موبدان
یکی گرد از ایران زمین آمدست
ز بهر پریدخت چین آمدست
ببسته دو دست نهنکال دیو
به هم برزده سحر و افسون و ریو
همه بوم و بر گشته از وی خراب
گذر کرد از آتش و خاک و آب
کنون سوی مغرب زمین آمدست
بر ما پر از خشم و کین آمدست
همه آتش دوزخ کردگار
فروشست از ابر گوهرنثار
بدو یار گشته شه جنیان
به دل یار گشته بدو مهربان
همه باغ شداد زرینه خشت
مر آن گونهگون میوههای بهشت
که تعریفش اندر زبان قاصر است
که هر یک ازو قوت باصر است
به یغما ببردند آن سیم و زر
چه سام و چه جنی چه دیوان نر
چو این داستان نزد شداد رفت
همه خرمن عمر او باد رفت
فرستاد جبریل زرینه بال
به پرخاش آن پهلو بیهمال
که شاید مر او را درآرد به بند
بیارد بر کردگار بلند
به یک زخم تیغش نگونسار شد
به نزد همه مالکان خوار شد
کنون رزم جوید ز شداد عاد
ندانیم او را چه باشد مراد
چو بشنید این گفتگوها شدید
رخش زرد شد چون گل شنبلید
به گردان لشکر خروشید و گفت
که رادی و گردی نشاید نهفت
که امروز سازید اسباب جنگ
زمانی مسازید بر کین درنگ
تن سام کوبم به گرز گران
نمانم که باشد دمی در جهان
نمانم که پی برنهد بر زمین
که خود شاد سازم خدای زمین
به آواز گفتند نامآوران
که ای نامور شهریار جهان
به فر تو او را سر آریم زیر
اگر ببر باشد اگر تند شیر
بگفتند و از جای برخاستند
به آهن سر و پا بیاراستند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، گفتگویی میان جبرئیل و سالار سام (سام نریمان) رخ میدهد. جبرئیل میگوید که به نزد سام آمده تا او را به دعوت شاه شداد عاد بیاورد و او را بشارت دهد که اگر به درگاه خداوند ایمان بیاورد و قرآن را بپذیرد، در دنیا سرفراز و پادشاه خواهد شد. اما سام به او پاسخ میدهد که از دعوت او بیباور است و نمیتواند به شداد اعتماد کند.
گفتگو بین آنها به مسأله قدرت و جلال خداوند و مخلوقاتش میانجامد. سام به قدرت خداوند اشاره کرده و یادآوری میکند که چگونه او در برابر دیوان و جادوگران استقامت کرده است. در ادامه، نبردی بین سام و دیوتی به نام زرینه بال آغاز میشود. سام، با شجاعت و قدرتش، در جنگ پیروز میشود و بار دیگر برتری خداوند را اثبات میکند.
این داستان به بیان قدرت خداوند و زندگی، اراده و سرنوشت انسانها در برابر مخلوقات دیگر میپردازد و همچنین تأکید بر ارزش ایمان و نیایش به خداوند دارد.
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت: ای نیکزاد، من جبرئیل هستم که به سوی عاد و شداد آمدهام.
هوش مصنوعی: من خبرها را به شداد و قوم عاد میرسانم، زیرا پایه و اساس من بر آسمانها، بسیار مستحکم و سعادتمند است.
هوش مصنوعی: الان آمدهام تا از تو خبر بگیرم که چه زمان به این دیار و محل وارد شدی.
هوش مصنوعی: من دوباره آمدهام تا همه آرزوهایت را به آسمان برسانم و به تحقق برسانم.
هوش مصنوعی: هر کس که با من روبهرو شده، ناگهانی در دنیا به افتخار و بزرگی دست یافته است.
هوش مصنوعی: به پیامبری که نامش در دنیا طنینانداز شد، پادشاه شداد نیز با عظمت و ارزشمند گردید.
هوش مصنوعی: من از سرنوشت و تقدیر زندگی آمدهام، نه به خاطر ظلم و ستم و خشم.
هوش مصنوعی: خداوند به تو پیامی فرستاده است که ای فرزند سام، سالار گرشسب!
هوش مصنوعی: اگر تو به نزدیکی من بیایی، همه کسانی که در این جمع هستند، به تو احترام میگذارند و به دور تو حلقه میزنند.
هوش مصنوعی: اگر مرا در دنیا ستایش کنی، بین بزرگان و محترمان سربلند خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر دل و زبانت را در حفظ کنی، نام پیامبر فرستادهات را احیا میکنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که برتر از دیگران باشد، همه او را میپرستند و به او احترام میگذارند و به جایگاه او در جامعه ارج مینهند.
هوش مصنوعی: بر زمین و در آسمان، تو سلطان هستی و همه چیز تحت فرمان توست.
هوش مصنوعی: بخندید به سخنان فرمانده سام که به او گفت ای کافر گمراه و بدبخت.
هوش مصنوعی: از این پرحرفی و لفاظی یکی برگرد به خداوندی که همیار و پشتیبان است.
هوش مصنوعی: خدای که آسمانهای بلند را خلق کرد، زمین را نیز به همین شکل و بهگونهای پایینتر آفرید.
هوش مصنوعی: از گل، میوهای پدید میآید، اما از خار خشک، فایدهای حاصل نمیشود. از تن کرم، چیزی جز خونابهی بیارزش خارج نمیشود.
هوش مصنوعی: زنبور هم به دیگران نیش میزند و شهد میدهد، اما انسان را با دانش، عقل و هوشش نیکو میکند.
هوش مصنوعی: زبان شاعر و اعضای بدن او، مانند پا و دست، چیزی را از عمق دریا به سطح میآورند که ارزشمند و باارزش است.
هوش مصنوعی: یک پشه کوچک باعث میشود که یک فیل بزرگ در حرکت بیفتد و از قدرت و سازندگی خود، رود نیل را به راه بیاندازد.
هوش مصنوعی: او منبع زندگی است و هم جانستاینده، از قدرت او، خاک مسیر بهشت جان میگیرد.
هوش مصنوعی: از قدرت و شدت موجود در عالم چیزی دیده نمیشود، زیرا حتی قدرت یک مگس هم میتواند نادیده گرفته شود.
هوش مصنوعی: از او فاصله بگیر و به خداوند روی آور، چرا که خداوند راهنمای همه است.
هوش مصنوعی: اگر کسی گمراه و بیدین باشد، به زعم او یزدان یا خداوند دارای کینه است.
هوش مصنوعی: اگر به من بیاحترامی کنی، با شدت تمام به تو حمله میکنم و به قدری آسیب میزنم که دیگر نتوانی خودت را نشان بدهی.
هوش مصنوعی: من تمام مرزها را میشکنم و هر مانعی را که در راه من باشد، از بین میبرم.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم از میان این سختیها و مشکلات، کسی را بیاندازم و از این دنیا، این جادوگران را دور کنم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که ای سامان، چرا بیدلیل اینقدر ناراحت هستی؟
هوش مصنوعی: به خودت فخر نکن که قدرت بدنی یا قابلیتهای ظاهری داری، چرا که ممکن است در برابر چالشها و سختیها از پا دربیایی.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است به نظر بیاید که انسان میتواند در زندگی قدرت و موفقیت بسیاری به دست آورد، اما در نهایت هیچ چیز پایدار نیست و ممکن است در یک لحظه همهی دستاوردها به باد برود.
هوش مصنوعی: به ویژه اینکه در یک دست من، گلویت مانند ابر در دستان من باقی بماند.
هوش مصنوعی: از آنجا که تو به سوی نبرد میآیی، من در این مکان مسئولیت کار تو را به عهده میگیرم.
هوش مصنوعی: میخواهم دستانت را به دستهی یراق ببندم تا بفهمی تو چه موجود ارزشمندی هستی.
هوش مصنوعی: به دستور شداد، گرانتر از بستن و زنجیر کردن است، مانند گِرو و نعل که به پای حیوان میزنند.
هوش مصنوعی: به درگاه سختی و قدرت با شتاب و عزم راسخ میروم، مانند بادی که بیوقفه میوزد.
هوش مصنوعی: او از این رفتار خشمگین شد و به او گفت: ای گمراه و بدنجات!
هوش مصنوعی: اگر تو مرا از میدان نبرد دور کنی، حتی اگر نیزه و گرز را در دست داشته باشم، باز هم بیفایده خواهد بود.
هوش مصنوعی: به دامن بزرگواران میروم تا از سرودن مدح آنها بهرهمند شوم و در مقابلشان دعا و نیایش کنم.
هوش مصنوعی: من از خدا دور میشوم، مانند باد، و در برابر شداد و عاد به خاک میافتم و سجده میکنم.
هوش مصنوعی: اگر دستهایت را نبندم، به جنگی سخت بر سرت و گردنت حمله میکنم.
هوش مصنوعی: سپس تو میچرخیدی و از راه قدرت شیطان ستایش میکردی در برابر آفرینش خداوند.
هوش مصنوعی: او گفت: بله، من به عهد و پیمان تو وفادار خواهم بود و جانم را برای تو فدای میکنم.
هوش مصنوعی: اما من و تو باید در میدان حاضر شویم و از هر دو طرف عدالت را طلب کنیم.
هوش مصنوعی: ما به تنهایی میگردیم و برای جنگ آماده میشویم تا به فرمان خداوند پیروز شویم.
هوش مصنوعی: او این را گفت و سپس پرهای طلاییاش را بر افراشت که از سیصد تیرک بلندتر بود.
هوش مصنوعی: یک نفر چنان گرزی برداشت که چون کوههای سخت میماند و به سبب سنگینیاش، آسمان به تنگ آمده است.
هوش مصنوعی: مثل ابر تیرهای که با غرش خود جان شیر را به آتش میکشد، آوازش هم چنان قدرت دارد که به شدت تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: زمان به قدری از عظمت و قدرت او ترسید که تمام وجودش در خاک تیره فرو رفت.
هوش مصنوعی: سپهبد به خاطر کینهای که دارد، زره جنگی به تن کرده و ابروهایش را در هم کشیده است.
هوش مصنوعی: در میان فضای تنگ و بسته، شیر دلیر مانند اژدری، خود را به نمایش میگذارد و قدرت و شجاعتش را به همه نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در دشت اسبی را به حرکت درآوردند که مانند آذرگشسب، با شور و هیجان میتاخت.
هوش مصنوعی: کوپالی با بالهای طلایی به پرواز درآمد و بر سر سام، که خوشبختانه سرنوشت خوبی دارد، نشسته است.
هوش مصنوعی: زمینی که به لرزه درآمد، بر بزرگترین میدانها و کوهها تأثیر گذاشت و همه جا به شدت لرزید و به هم ریخت.
هوش مصنوعی: وقتی که آن پهلوان گرز را به زمین زد، متوجه شد جنگ به چه حالتی درمیآید.
هوش مصنوعی: صدای نامآور دیگری بر فراز کوهها طنینانداز شد که توجهها را به خود جلب کرده و احساسات را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: چندین چکش از دستان دیو به راحتی رد شد، همان طور که از پهلوانان شایسته است.
هوش مصنوعی: سپس سردار نیو اینگونه گفت: ای گمراه، از طریق انسانیت دور افتادهای، مانند دیو به راهی نادرست رفتهای.
هوش مصنوعی: تنها یکی از قدرت من را ببین که چگونه در زمان جنگ و دشمنی مانند شیران قوی و نیرومند هستم.
هوش مصنوعی: در زمان نبرد و در میدان جنگ، قهرمانان و جنگجویان ایرانی به آمادگی و استقامت خود ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: سپس دیو بالدار طلایی به او گفت که از فرشداد با قدرت و زیبایی آمده است.
هوش مصنوعی: هیچکس به من روی نمیآورد، و وقتی در جنگ قرار بگیرم، مانند نهنگی که از دریا بیرون میآید، در نبرد پیروز میشوم.
هوش مصنوعی: من با تمام قدرت و توانم بدن اژدها را میشکافم، اما از ترس و فکر نور و روشنایی نمیتوانم این کار را انجام دهم.
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور است که در نبرد تو هستم، مگر اینکه یار تو هم خدایت باشد.
هوش مصنوعی: سامی روشنرو با لبخندی به او پاسخ داد، سپس میخی سنگین را برپا کرد.
هوش مصنوعی: خدایی را که یکی است به یاد آور، و به سوی جنگ آماده شو.
هوش مصنوعی: بنگرید که جبریل با چه قدرتی به سوی انسانهای نیک و با خصایص خوب میآید و خود را برای آنان مهیّا میکند، این نشاندهندهی اهمیت و عظمت آنان است.
هوش مصنوعی: جهان به دلیل برگشتن بخت، به سمت تیرهای رفته است و این را درک کرده که وقتی فردی با اراده و قوی وجود دارد، او میتواند تغییراتی به وجود آورد.
هوش مصنوعی: دوباره کوپال (به معنی پرچم) را به اهتزاز درآورد و بر سر سام (پدر رستم) گرزی شاداب و نیرومند فرود آورد.
هوش مصنوعی: گاهی بر این زمین ضربهای وارد میشود و گاهی بر آن، بهطوریکه از شدت تأثیر، زمین و زمان به لرزه در میآیند.
هوش مصنوعی: دشت پر از حضور آهنگران شده است که با بازوهای قوی و ابزارهای خود مشغول کار هستند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر حالتی است که وقتی همه افراد دور هم جمع میشوند، دل سام (شخصیتی احتمالی) از این جمع احساس ناراحتی میکند و دستخوش اندوه میشود. به نوعی، جمع شدن دیگران بر روی او تاثیر منفی میگذارد و او را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر گرزی بیفکند و تیغی بالا برد، به خاطر تیزیاش تو را در آغوش مرگ میگیرد و حسرتی برایت باقی میگذارد.
هوش مصنوعی: جواهرات گرانبها و درخشان چون الماس، باعث رنج و درد میشوند، مانند موجهای خونی که ناشی از نهنگی است و دریا به خاطر آن بیصدا و خاموش مانده است.
هوش مصنوعی: شیر به گونهای از نیام بیرون آمد که بهرام با شمشیرش سیر و پرتوان شد.
هوش مصنوعی: شمشیر را بر روی دشمن بدخواه فرود آورد تا او را از قدرت و جبروتش بیندازد.
هوش مصنوعی: هنگامی که دیو با ترس از جانش این وضعیت را دید، با یک دست به سمت پهلوان آمد.
هوش مصنوعی: سالار نیو کمرگاه را به چنگ آورد و به قدرت، دیو خیره را شکست داد.
هوش مصنوعی: برای اینکه سام را از زمین برکند، او را به دو روز جنگ و کینه هدایت کرد.
هوش مصنوعی: با لبخند به کنار نیروی او نگاه کرد و به او گفت: ای دیو پر از خشم و آزار.
هوش مصنوعی: هیچ کس که به خداوند ایمان دارد و او را پرستش میکند، از کسی که در قدرت و شدت است، شرمنده و زبون نخواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی او نام خداوند پاک را شنید، شاد و خرم گردید و سینهاش پر از اشتیاق شد.
هوش مصنوعی: کسی که دلش پر از کینه و خشونت است، نمیتواند نام خدا را بشنود و از آن خشنود شود. او مانند دیو پلید، جایی برای محبت و نور در دل خود ندارد.
هوش مصنوعی: به او پاسخ دادم که ای دارای ریشه ناپسند، من هرگز از راه و روش عاد و عدل دور نخواهم شد.
هوش مصنوعی: او به این جسم و وجود ما قدرتی داده که به وسیله فرشته جبرئیل، روحی روشن و زنده را به ما عطا کرده است.
هوش مصنوعی: جان و تن من تحت نظارت او هستند و همه چیز، چه در زمین و چه در آسمان، به خاطر اوست.
هوش مصنوعی: شما به گونهای صحبت میکنید که گویی از خداوند فاصله گرفتهاید، خدایی که روح مرا آفرید و شکل داد.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم دیگر فکر او را فراموش کنم، کسی را جز او نمیبینم که بتواند جای او را بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر تو به مشورت و رأی خدا افکندهای، پس چرا من را در این موضوع در نظر داری و به رأی خودت فکر میکنی؟
هوش مصنوعی: سام که از شنیدن خبر ناراحت شده بود، خشم خود را به سمت دیو کینهتوزی برگرداند.
هوش مصنوعی: تیغ دیگری را به سمت او بزن که از جراحت سالار، پرنیان پر شده است.
هوش مصنوعی: سپس او به خود قوت و انگیزه داد و به سپاه حمله کرد، چرا که از گرد او نور خورشید و ماه به تاریکی گرایید.
هوش مصنوعی: دو شخصیت با نامهای گرد قلواد و شاپور، همراه با عدهای از یارانشان، به هم حمله کردند.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، هزاران جنگجو به میدان نبرد آمدند.
هوش مصنوعی: یکی از فرماندهان بعد از پایان نبرد به نزدیکی شاه رسید و از کنار او گذشت.
هوش مصنوعی: به او گفت: خدا یار تو باشد و تن افرادی که عادی هستند، برای تو شکار باشد.
هوش مصنوعی: امید دارم که امید تو به حقیقت بپیوندد و دشمنانت از بین بروند.
هوش مصنوعی: خبر به شداد رسید که سلطنت و قدرت شاهنشاهی به خطر افتاده و در وضعیت بحرانی قرار دارد.
هوش مصنوعی: شاه شداد، که فردی پرتفکر و باهوش است، از بیم آتش در دل خود ترسی عمیق احساس کرد.
هوش مصنوعی: بدن جبرئیل به خاک افتاد و سینهاش از ضربهی او زخمهای عمیق برداشت.
هوش مصنوعی: از قدرت و توانایی سام بترسید، زیرا او فرزند فیروز کوپال است که شانس و سعادت را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: کافر بدشانس به شدت وحشتزده شد و از روی تخت به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: در غم و اندوهی عمیق، از شدت درد و ظلمی که متحمل شده، با صدای بلند شکایت خود را بیان میکند و از دل آزردهاش فریاد میزند.
هوش مصنوعی: چرا فرشتهای که بالهای زرین دارد، اینجا نیست؟ کجاست آن پیامآور خوشبختی من؟
هوش مصنوعی: آتش دوزخم مرا نابود کرد، درحالیکه آب بهشت برین به من میرسید و از آن دچار ویرانی شدم.
هوش مصنوعی: یک نفر از بندگان خدا آمده و میگوید که در مغرب زمین اوضاع بسیار ناگواری به وجود آمده و خونریزی زیادی رخ داده است.
هوش مصنوعی: من هرگز از حال این بنده بیخبر نبودم که به خاطر کینهای از این طرف، کمربند خودش را محکم کند.
هوش مصنوعی: او به افکار پلید خود ادامه میدهد و ناگهان، شخصی به شدت و به طور ناگهانی وارد میشود.
هوش مصنوعی: فرزند بد پور شادان ظلم و ستم را بر پا کرده است; او کافری است که پر از خشم و کینهی خود است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک کوه بلند و سر به فلک کشیده اشاره دارد که ارتفاع آن دو صد ذرع و عرض آن چهل ذرع است. این کوه به قدری بزرگ و impressive است که کوه البرز در مقابل آن شرمنده به نظر میرسد. به عبارتی دیگر، بزرگی و عظمت این کوه به گونهای است که حتی یکی از بزرگترین کوههای معروف نیز در برابرش کمارزش و خجل میشود.
هوش مصنوعی: تو او را به چهار جهت کشاندی و در دشت دور عرابه به دور او گردش کردی.
هوش مصنوعی: به توانی که داری، مانند قدرت فیل، چیزی بزرگ و سنگین را به دست آوردی و از نیل دور انداختی.
هوش مصنوعی: او فرماندهای بود که در میان جنگجویان، شمار زیادی از سربازان آماده به نبرد داشت.
هوش مصنوعی: هیچ کس در کشتی وجود نداشت که همتای آن ستیزهگر، بدخواه و بدجنس باشد.
هوش مصنوعی: وقتی پسر دید که پدرش غمگین و ناراحت است، به او گفت: "ای پدر، چرا اینطور بیتابی میکنی؟"
هوش مصنوعی: چرا باید به این شکل اندوهگین باشی؟ به او گفتند، تو خدای آفرینش هستی.
هوش مصنوعی: از دست تو چنین دل آزرده و ناراحت نسازد، زیرا تو نباید از هیچ خطری بترسی.
هوش مصنوعی: به او گفتند که ای بزرگ و دانا، پاسخ تو از سوی مهتران و بزرگان آمده است.
هوش مصنوعی: یک مرد از ایران به سفر آمده است تا برای پریدخت از کشور چین هدیهای بیاورد.
هوش مصنوعی: آغوش نیرومند دیو به هم گره خورده و جادو و سحر در هم پیچیده شده است.
هوش مصنوعی: همهی سرزمین و سرنوشتها از او ویران شدهاند. او از میان آتش، خاک و آب عبور کرده است.
هوش مصنوعی: اکنون از سمت غرب زمین، فردی به سراغ ما آمده است که از خشم و کینه پر شده است.
هوش مصنوعی: تمام آتشهای دوزخ از بارانی که گنجهای الماس را به زمین میریزد، ناشی میشود.
هوش مصنوعی: دوست من به سرعت به محبوبش نزدیک شده و دل او را پر از عشق و محبت کرده است.
هوش مصنوعی: باغی با دیوارهای از طلا وجود دارد که در آن میوههایی شبیه به میوههای بهشت رشد میکنند.
هوش مصنوعی: تعریف او به قدری سخت و ناشدنی است که هر کسی به اندازه توانایی دیدش میتواند او را بشناسد.
هوش مصنوعی: آن طلا و نقره را به غارت بردند، چه انسانها و چه موجودات غیرانسانی، چه دیوان نر و چه دیگر مخلوقات.
هوش مصنوعی: وقتی این ماجرا به دست شداد رسید، تمام زندگیاش بر باد رفت.
هوش مصنوعی: جبریل، فرشتهای با بالهای زرین، به خاطر اعتراض آن جوان شجاع، به سمت او پرواز کرد.
هوش مصنوعی: شاید او را به اسارت بگیرد و به پیشگاه خداوند بزرگ بخواند.
هوش مصنوعی: با یک زخم که از تیغ خورد، به حالت افسردگی و ناتوانی رسید و در چشم همه مالکان بیارزش و ذلیل شد.
هوش مصنوعی: اکنون جنگ جویان به دنبال قدرت و پیروزی هستند و نمیدانیم که هدف واقعی او چیست.
هوش مصنوعی: وقتی این گفتوگوها را شنید، رنگش به زردی گل شنبلید افتاد.
هوش مصنوعی: لشکر را مورد خطاب قرار داد و گفت که شجاعت و تندخویی را نباید پنهان کرد.
هوش مصنوعی: امروز مقدمات جنگ را فراهم کنید، اما برای انتقامگیری درنگ نکنید.
هوش مصنوعی: من بدنم را با ضربههای سخت میزنم تا دیگر در این دنیا لحظهای باقی نمانم.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم بر روی زمین بمی Summerم، زیرا خودم را خوشحال میکنم و به خداوند زمین خدمت میکنم.
هوش مصنوعی: به زبان آواز به نامآوران گفته شد که ای بزرگمرد، پادشاه جهانی.
هوش مصنوعی: اگر او را به زیبایی و وقار بزرگ کنیم، حتی اگر موجودی خطرناک و تندخو باشد، میتوانیم او را در آرامش نگه داریم.
هوش مصنوعی: گفتند و از جا بلند شدند و به زینت و زیبایی خود با آهن، سر و پا را آراستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.