بخش ۱۱۹ - کشته شدن عالمافروز به دست سام نریمان
زمانی چو بگذشت از آن مهرشان
رسیدند در بزم گردنکشان
چو سرو سهی قد برافراختند
بدان جشن خلوتگهی ساختند
شبانگه پریزاد از ناگهان
شد از نزد سام و دلیران نهان
زمانی چو شد با رخی همچو شید
به طرف چمن چو صبا در رسید
به گوهر نهان گشته تیرهتنش
پرستنده چندین به پیرامنش
بیامد بر سام نیرم نشست
همانگه بگرفت دستش به دست
چو بنشست بر جای افسون نما
برفتند قلواد و قلوش ز جا
چمان هر یکی چون گلستان شدند
پرستندگان نیز پنهان شدند
پریزاد را مهر دل برفزود
جهانجوی را تند از جا ربود
ز پشتیش جا داد بر تخت زر
وز آن پس بدو گفت کای نامور
از آن روی کردم به وصلت شتاب
که لب تشنه رخ برنتابد ز آب
کنون جان سپر کردهام پیش تو
نرانم دگر حرف در کیش تو
به هر دین و آئین که خواهی بمان
ولی از پریدخت دل بگسلان
پذیرفت ازو پهلو نامور
که برتابد از مهر مهروی سر
وز آن پس بدون گفت کای خورزاد
ز دیدار تو جان و دل گشت شاد
نخستین تو را گر چنین دیدمی
ز گفتار تو سر نپیچدمی
بگفت و بر سینهاش کرد دست
سر خود پریزاد بنهاد پست
الف لام الف ساخت اندر زمان
شد او لام الفوار بر پهلوان
جهانجو نخست اندر آمد به مهر
ولی زود از مهر پرداخت چهر
ز زیر قبا تیز خنجر کشید
سراپای جادو به خون درکشید
فسونگر ز دل نعرهها برکشید
که آخر مرا ساختی ناامید
ولی گر شوی همچو عنقا به جسم
رهائی نیابد سرت زین طلسم
دگر ره نیابی که بیرون شوی
به یکبارگی غرقه خون شوی
ز مام و ز باب و ز خویشان من
بد آید ز تو یاد دار این سخن
بگفت این و بر زد یکی تیزدم
روانش روان از تنش گشت کم
سرش را ببرید سام دلیر
ثنا خواند بر کردگار کبیر
ازو سام یل چون ببرید سر
برآمد ز هر سو به نوعی شرر
گهی باد و گه آتش آمد پدید
یکی ویلهای زد و آهی کشید
بیفتاد از تخت بر جویبار
ز بیم سران ویله نامدار
چنان گشت بیهوش آن شیر نر
که از خود نبودش همانا خبر
فتاده به روی زمین ناتوان
تو گفتی که در قالبش نیست جان
پس از ساعتی چون بیامد به هوش
زمین دید از تابش خود به جوش
جهانجوی قلواد و قلوش چو شیر
ستاده به بالین مرد دلیر
نه آن بزم دید و نه آن تخت زر
پریزاده افتاده خونین جگر
شده هر دو را دیدگان پر ز آب
به برگ گل از مهر ریزان گلاب
چو برخاست از جا جهان پهلوان
شدند آن هژبرافکنان شادمان
جهانجو همه رازهای نهفت
بدان سروران در زمان باز گفت
وز آن پس سه سالار پرخاشخر
پیاده نهادند زی راه سر
چو رفتند لختی جهان گشت گرم
ز خورشید تفتیده شد ریگ گرم
تو گفتی جهان سر به سر دوزخ است
بدان سروران ناله و آوخ است
بگشتند بسیار و راهی نبود
ز گرما بجز خود پناهی نبود
زتن رفت نیرو و لب ناچران
سراسیمه در کالبدشان روان
چنین است کار جهان سر به سر
نبینی بجز رنج از وی دگر
مر این سرکشان را در اینجا بمان
ز فرهنگ ازین پس شنو داستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از پهلوانان و جادوگران روایت میشود. پس از گذشت زمانی، گروهی از گردنکشان به جشن میرسند و در آنجا پریزادی ناگهان ظاهر میشود. او با پهلوان سام درگیر میشود و در نهایت، سام با تیز کردن خنجرش موفق به شکست جادوگر میشود. این نبرد باعث بروز آشفتگی و ناراحتی در جمع میشود و همه از این ماجرا متاثر میشوند. در ادامه، پهلوانان به راحتی به یاد و گرامیداشت از پیروزی و رنجهای گذشته میپردازند و در مواجهه با چالشهای زندگی به همدیگر قوت قلب میدهند. متن به بررسی رنج و مشکلات زندگی و قدرت محبت و دوستی در مواجهه با سختیها میپردازد.
هوش مصنوعی: زمانی که از آن محبت و دوستی گذشته بود، به مهمانی و مجلس گردنکشها رسیدند.
هوش مصنوعی: مانند سرو بلند و زیبایی که قد راست کرده، در آن جشن فضایی آرام و دلنشین ایجاد کردند.
هوش مصنوعی: در دل شب، موجودی زیبا به طور ناگهانی از کنار سام و دلیران ناپدید شد.
هوش مصنوعی: زمانی که چهرهای چون ماه به میان آمد، نسیم مانند صبا به سمت چمن آمد.
هوش مصنوعی: در زیر ظاهری ناپسند و زشت، ارزش و گوهر باارزشی نهفته است که افراد زیادی آن را میستایند و به دور آن تجمع کردهاند.
هوش مصنوعی: سام نیرم به حضور شخصی آمد و همان لحظه دست او را به دست گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی او بر روی جایگاهش نشسته بود، افسونگر و جادوگر از آن محل رفتند.
هوش مصنوعی: هر کسی مانند گلستان گردن فراز و خوشبو شد، اما پرستندگانی که به او علاقه داشتند، به طور مخفیانه و پنهانی از او دور شدند.
هوش مصنوعی: محبت پریزاد بر دل افزوده شد و جهانجوی به سرعت از جای خود حرکت کرد.
هوش مصنوعی: او را بر تخت زرین نشاند و سپس به او گفت: ای معروف و شناختهشده!
هوش مصنوعی: من به خاطر داشتن علاقه و شوق به ارتباط با تو، به سرعت به سوی وصالت رو آوردم؛ چرا که اشتیاقم به دیدن چهرهات مرا از دوری و کمبود تو آزار میدهد، مثل تشنگی که نمیتواند بینوشیدنی بماند.
هوش مصنوعی: اکنون جانم را فدای تو کردهام و دیگر سخنی از عقیدهام نخواهم گفت.
هوش مصنوعی: هر دینی و مکتبی که میخواهی دنبال کن، اما از عشق به پریدخت فاصله بگیر.
هوش مصنوعی: او به خاطر زیباروی محبوبش، دلی پر از عشق و محبت را پذیرفته و آماده است که سختیها و چالشها را تحمل کند.
هوش مصنوعی: پس از آن، بدون هیچ کلامی، ای خورزاد، از ملاقات تو جان و دل من شاد و خوشحال شد.
هوش مصنوعی: اگر در ابتدا تو را اینگونه میدیدم، از صحبتهایت منحرف نمیشدم.
هوش مصنوعی: او به سخن آمد و دستش را بر سینهاش گذاشت و پریزاد را با احترام پایینتر از خود قرار داد.
هوش مصنوعی: در زمانی که الف، لام و الف با هم ترکیب شدند، او مانند یک قهرمان به شیوهای خاص و برجسته ظاهر شد.
هوش مصنوعی: دنیاگرد ابتدا با محبت و عشق وارد زندگی شد، اما به زودی از این محبت روی برگرداند و چهرهی دیگری از خود نشان داد.
هوش مصنوعی: از زیر لباسش خنجر تیز را بیرون کشید و به سرعت همه جا را به خون آغشته کرد.
هوش مصنوعی: جادوگر از دل نالهها و فریادها بلند کرده است که دیگر مرا ناامید کردی.
هوش مصنوعی: اما اگر مانند پرنده افسانهای عنقا شوی، باز هم به جسم و بدن خود نمیتوانی فرار کنی و سرّ تو از این طلسم رهایی نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: هرگز نتوانی به آسانی از این وضعیت خارج شوی، در یک لحظه به شدت دچار مشکل و آسیب میشوی.
هوش مصنوعی: خاطر من از یاد تو خوش نمیآید، حتی اگر این حرف را از پدر و مادر و بستگانم بشنوم.
هوش مصنوعی: او این را گفت و یکی تیرزن را شتابان به او زد، و جانش از بدنش کم شد.
هوش مصنوعی: سام دلیر، با شجاعت و قدرت، سرش را برافراشت و در مقام ستایش، بر پروردگار بزرگش دعا کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که سام یل را از گردن زدند، آتش و شعلهای از هر سو برپا شد.
هوش مصنوعی: گاه گاهی باد و گاه آتش نمایان میشود؛ در این میان، یکی نالهای سر داد و آهی کشید.
هوش مصنوعی: از روی تخت به پایین افتاد، به خاطر ترس از فرمانروایان، و نامش در تاریخ ماندگار شد.
هوش مصنوعی: آن شیر نر به قدری بیهوش و غافل شد که حتی از خود و وضعیتش هم بیخبر بود.
هوش مصنوعی: بر زمین افتاده و ناتوان است، اما تو گفتی که روحش در بدنش نیست.
هوش مصنوعی: پس از مدتی که فرد به حالت طبیعی برگشت، متوجه شد که زمین به خاطر نور و گرمای خود، در حال جنب و جوش و فعالیت است.
هوش مصنوعی: مردی که در جستجوی دنیا و موفقیت است، همچون شیر در کنار دلیر مردی ایستاده است و آماده محافظت و یاری اوست.
هوش مصنوعی: نه آن شادابی و جشن را دیده و نه آن تخت طلایی را؛ پریزاده در وضعیتی ناراحت و پراحساس افتاده است.
هوش مصنوعی: چشمان هر دو از اشک پر شده است، همانطور که از محبت بر روی گلها گلاب میریزد.
هوش مصنوعی: وقتی که قهرمان بزرگ از جا برخاست، آن کسانی که توانایی سرنگون کردن دشمنان را دارند، با خوشحالی گرد او جمع شدند.
هوش مصنوعی: جهانگرد همه اسرار پنهان را به آن سروران در زمان اطلاع داد.
هوش مصنوعی: پس از آن، سه فرمانده جنگجو با شجاعت و نیروی زیاد، راهی شدند تا به سرزمین هدف برسند.
هوش مصنوعی: وقتی مدتی گذشت، دنیا گرم شد و گرمای خورشید بر روی زمین به شدت حس میشد و تپههای شن داغ شدند.
هوش مصنوعی: تو گفتی که تمامی جهان مانند دوزخی است پر از درد و رنج، و در آن سروران فقط ناله و افسوس میکنند.
هوش مصنوعی: برای مدت طولانی به دنبال راهی گشتند، اما به خاطر گرما هیچ پناهگاهی پیدا نکردند و تنها به خودشان اتکا داشتند.
هوش مصنوعی: نیرو و قوت از بدن خارج شد و لبها به ناچار و بیاختیار در حالتی مضطرب در بدنشان در حرکتاند.
هوش مصنوعی: کار جهان به گونهای است که هیچ چیز جز رنج و سختی را نمیتوان دید.
هوش مصنوعی: ای کسانی که در اینجا هستید، بمانید و از فرهنگ و آداب ما چیزهایی بیاموزید، سپس داستانهای ما را بشنوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.