بخش ۱۱۶ - چگونگی احوال سام به دست عالمافروز
سرایده زین سان سخن باز راند
که چون سام یل اندر آن سیل ماند
پریزاده از وی رخ اندر نهفت
دل سام با در و غم بود جفت
دو روز و دو شب جادوی تیره کیش
نهان ساخت از پهلوان روی خویش
سیم روز آمد پدید از نهان
دگر کام جست از یل مهربان
چو دیدش جهانجوی پرخاشخر
بدو گفت کای زشت بی رای و فر
چه بد کردهام من به تو بازگو
کزین پس مرا بد بیاری به رو
ز سرما شب تیرهام نیست خواب
شوم روز از تاب گرما کباب
بدین سان جفا کس به عالم ندید
که از تو فسونگر به جانم رسید
بدو گفت جادو که ای نامدار
گهی شادمان گردی از روزگار
که با من همی سربرآری به مهر
بتابی ز مهر پریدخت چهر
وز آن پس پرستش کنی پیش شیر
درآری سر بخت بد را به زیر
دگر ره جهانجوی والانسب
ز کینه به دشنام بگشاد لب
پری خشمگین شد از آن گردزاد
ربودش ز جا در زمان همچو باد
ببردش به روی هوا بیدرنگ
نمدش بسی رنگ و نیرنگ رنگ
به ناگه به پشتیش آرام داد
نگه کرد ناگه گو پاکزاد
یکی تخت بد بر فراز درخت
فرود آمد آن پهلو نیکبخت
درخت گشن بود بیبرگ و بار
سرش رفته تا سوی نیلی حصار
ز هر سوی سری همچو شاخ درخت
ندیده کسی همچو آن تیرهبخت
هزار و دو صد شاخ بر وی دراز
همه شاخ و برگش چو شکل گراز
یکی دیو بد اندرون تخت زر
که بودی ورا یک تن و چارسر
ز پیش و پس وز یمین و یسار
برافراخته سر به نیلی حصار
دهان همچو دوزخ پر از تیره دود
زمان تا زمان جادوئی مینمود
ز هر یک چنان آتش افروختی
که از دود تفش جهان سوختی
چو آتش زمانی شدی برفراز
فرو ریختی عقرب و مور و مار
نه ماتم به اید کسی بد نه سور
بد از هول آن عقرب و مار و مور
بلرزید آن پهلو نامدار
بنالید بر داور کردگار
دگرباره ابری برآمد بلند
خروشنده شد همچو دیو نژند
صدائی برآمد از آن ابرسخت
که کنده شد از بیخ شاخ درخت
فرو ریخت آن تخت دیو دژم
جهان شد سراسر پر از دود و دم
جهان پهلوان شد ز جان ناامید
به چشمش سیه گشت روز سپید
بدو گفت آنجا ددی تیرهکیش
که لختی نظر کن به هر سوی خویش
یکی سام در پیش و پس بنگرید
زمین سر به سر کان الماس دید
دمادم چنان بردمیدی ز جا
که گفتی فلک را درآرد ز پا
زمین گفتی آذر فروزد همی
که آن شیر دل را بسوزد همی
دگرباره جادو زبان برگشاد
سخنهای پیشینه را کرد یاد
نپذرفت گفتار او هیچ سام
به خود گفت افسونگر تیرهکام
که باید روان شد سوی لشکرش
رساندن سوارافکنان از برش
بدان تا مر او را به اندرز و پند
به من رام سازند بی رنج و بند
همانگه از آنجا بزد بال و پر
به گردنده گردون برآورد سر
سوی لشکر سام یل شد روان
که زی او رساند دلاور سران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، راوی به توصیف ماجرای جنگاور نامداری به نام سام میپردازد که در نتیجه جادوی یک پریزاده به خطر افتاده است. پریزاده با استفاده از جادو، سام را تحت تأثیر قرار میدهد و او را در وضعیتی دشوار قرار میدهد.
پس از دو روز و شب، سام به دنبال پری میرود و با او به تلخی سخن میگوید و از او میخواهد تا دلیل بدیهایش را توضیح دهد. پریزاده از نظر احساسی دچار خشم میشود و سام را به حال خود رها میکند.
در ادامه، سام به یک درخت بزرگ میرسد که بر روی آن تختی وجود دارد و دیوی در آن حضور دارد. دیو به شدت خطرناک و ترسناک است و باعث رعب و وحشت سام میشود. سام با نام خداوند دعا میکند و در تلاش است تا خود را از چنگ این دیو نجات دهد.
داستان به ماجرای ناامیدی سام و تلاش او برای پیوستن به لشکرش و دریافت کمک از دلاوران اشاره میکند. این نشاندهندهی عزم و ارادهی سام در مواجهه با چالشها و خطرات است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شاعر به طرز خاصی سخن را بیان کرده است، به طوری که او در شرایط دشواری مانند سام یل باقی مانده در میان سیل، احساس میکند. در واقع، شاعر به نوعی به چالشهای زندگی و موانع و شرایط سخت اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه میتوان در چنین شرایطی سخن گفت و احساسات را بیان کرد.
هوش مصنوعی: دختر پری، چهرهاش را پنهان کرده و دل سام که پر از درد و غم است، در کنار او قرار دارد.
هوش مصنوعی: دو روز و دو شب، جادوگری پنهان از دید قهرمانان، چهره واقعی خود را مخفی نگه داشت.
هوش مصنوعی: نقرهای در روز نمایان شد و از پنهان بیرون آمد و دگر بار از مهربانی آن دلاور بهرهمند شد.
هوش مصنوعی: وقتی جهانجوی پرخاشگر او را دید، به او گفت: "ای بیفکر و زشت!"
هوش مصنوعی: من از تو پرسش میکنم که چه گناهی کردهام که در آینده به من بدی میکنی؟
هوش مصنوعی: از سرما در شب تاریک نمیتوانم بخوابم و روزها از شدت گرما اذیت شدهام.
هوش مصنوعی: هیچکس در دنیا اینقدر بیرحمانه رفتار نکرده است که تو با جادوگری و سحر به جانم رسیدهای.
هوش مصنوعی: جادو به آن شخص برجسته گفت که گاهی ممکن است از زندگی خوشحال شوی و شادی را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: به من عشق بورزی و محبت کنی، همانطور که نور خورشید بر چهره پریچهرهها میتابد.
هوش مصنوعی: پس از آن، تو باید پرستش کنی و در برابر شیر، سرنوشت بد را به زیر بیاوری.
هوش مصنوعی: دیگر راهی برای یافتن حقیقت و انسانهای خوب وجود ندارد؛ بلکه باید از کینه و نفرت دست کشید و با زبان خوب و مهربان صحبت کرد.
هوش مصنوعی: یک پری که بسیار عصبانی شده بود، به دلیل گردی که به وجود آمده بود، او را از مکانش به سرعت به مدت زمانی شبیه به وزش باد برد.
هوش مصنوعی: او را به سرعت و بدون معطلی به آسمان میبرد و در این مسیر به او رنگها و جلوههای زیادی میبخشد.
هوش مصنوعی: ناگهان او به پشتش آرام داد و نگاهی به او انداخت و سپس گفت: "ای پاکزاد!"
هوش مصنوعی: یکی از تختهای زیبا بر روی درختی فرود آمد و آن شخص خوشبخت و خوشندامی بر آن نشسته است.
هوش مصنوعی: درختی که نه میوهای دارد و نه برگ، به سمت دیوار آبی رنگ خم شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به اطرافش نگاه کند، مانند شاخههای یک درخت، میبیند که کسی به غم و اندوه او نیست و هیچکس به تیرهبختی او توجه نمیکند.
هوش مصنوعی: درختی با هزار و دویست شاخه دارد که همهی شاخهها و برگهایش شبیه به شکل یک گراز است.
هوش مصنوعی: در درون تخت طلا، یک دیو زشت و بد وجود دارد که او را فقط یک نفر با چهار سر میدانستند.
هوش مصنوعی: از تمام سمتها، هم از جلو و هم از عقب، و هم از راست و چپ، سر را به نشانهای در میان حصار آبی بلند کردهاند.
هوش مصنوعی: دهان مانند دوزخ پر از دود تاریک است و هر از گاهی حالتی جادویی به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: از هر یک از آن آتشها چنان شعلهای بلند کردی که از دود آن، تمام جهان به آتش درآمد.
هوش مصنوعی: وقتی آتش در بالاترین نقطهاش قرار گرفت، به ناگاه باعث شد که موجودات کوچک مانند عقرب، مورچه و مار از میان بروند.
هوش مصنوعی: هیچکس نه در غم و اندوه است و نه در شادی، چرا که وحشتی از آن عقرب و مار و مور وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آن پهلو نامی لرزید و از درد فریاد زد بر پروردگار.
هوش مصنوعی: بار دیگر ابر بلندی برخاسته و مانند دیوی خشمگین به صدا درآمد.
هوش مصنوعی: صدایی از آن ابر بزرگ به گوش رسید که از ریشه درخت جدا شد.
هوش مصنوعی: تخت سلطنت دیوانه و ظالم فرو افتاد و جهان به طور کامل پر از دود و غبار شد.
هوش مصنوعی: در نتیجه ناامیدی از زندگی، جهان برای او مانند یک پهلوان خشن و نیرومند به نظر میرسد و روز روشن او به خاطر این ناامیدی، به رنگ سیاه درآمده است.
هوش مصنوعی: او به او گفت: در آنجا مردی با روحی تاریک وجود دارد، که اگر کمی به اطراف خود نگاه کنی، متوجه او خواهی شد.
هوش مصنوعی: یک سام (شاهزاده) در جلو و عقب خود نگاهی میاندازد و میبیند که زمین پر از الماس است.
هوش مصنوعی: لحظه به لحظه به شدت از جا کنده میشوی که انگار میخواهی فلک را از جای خود حرکت دهی.
هوش مصنوعی: زمین گفت مانند آتش سوزان است که میخواهد دل آن شیر courageous را بسوزاند.
هوش مصنوعی: دوباره جادو زبان شروع به صحبت کرد و خاطرات گذشته را به یاد آورد.
هوش مصنوعی: سام به هیچوجه حرف او را قبول نکرد و در دل فکر کرد که این شخص یک جادوگر بدبخت است.
هوش مصنوعی: باید به سوی لشکر او رفت و سوارکاران را به نزدیکیش رساند.
هوش مصنوعی: بدان که برای اینکه او را با نصیحت و آموزش به آرامش و تسلط بر خود برسانند، نیازی به زحمت و محدودیت نیست.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، بال و پر خود را زد و به آسمان پرواز کرد و سرش را به سوی گردونه آسمان بلند کرد.
هوش مصنوعی: به سوی لشکر سام یل حرکت کرد که دلیران و سران را به نزد او ببرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.