تکش خان جنگی شه تاشکن
که چون او نبد در جهان رزمزن
کجا شاه را بود مهتر پسر
وزو بد همه تاشکن سر به سر
چون آن داوری دید آهیخت تیغ
درآمد به خون ریختن بی دریغ
بر لشکر زابل آمد فراز
بیفکند ازیشان بسی رزمساز
زمین را ز خون ارغوان خیز کرد
هر آنگه که آهنگ آویز کرد
گهی تیغ زد گاه پیچان سنان
ندیده کسش هیچ دست و عنان
چو چندین سران را سرآورد و بست
به گردان زابل درآمد شکست
همانگه خبر شد به نزدیک سام
که آمد سوی کین یکی خویشکام
تو گوئی که سوزندهتر ز آذرست
نیندیشد ار دهر پرلشکر است
پی کینه و رزم دل آکنده کرد
سپاه گشن را پراکنده کرد
کنون ای جهانپهلوان پاکدین
کسی نیست کو را درآرد ز زین
شگفتی فروماند سام دلیر
برانگیخت اسب از پی دار و گیر
بدان سان ز جا اندر آمد غراب
که از گرد او رخ نهفت آفتاب
به میدان بدان گونه جولان نمود
که گرد سمش شد به چرخ کبود
چو باد اندر آمد میان سپاه
جهان دید از نامداران سیاه
ز خون دشت کین رود جیحون شده
دل جنگی از پرده بیرون شده
فتاده تن گشته در خاک و خون
از آن گشته نامآوران بی سکون
تکش خان خروشنده چون پیل مست
یکی تیغ پر خون گرفته به دست
چپ و راست را آورد او ستیز
وزو بود نامآوران در گریز
جهانپهلوان چون بدیدش چنان
به دستی کمند و به دستی سنان
برو برخروشید کای نامدار
مکن ترکتازی یکی پایدار
اگر سرکشی جنگجو شو ز مرد
بدان تا ببینی ز مردان مرد
تکش خان نگه کرد بر پهلوان
عنان تاخت از رزم نام آوران
چو باد اندر آمد به نزدیک سام
خروشید ازو سام و برگفت نام
نظر کرد بر وی گو نامور
یل شیردل دید بازیب و فر
بنفشه رمیده ز برگ گلش
زده تکیه بر نسترن سنبلش
ببرد از همه ساز آن شیر کین
چو شاخ گلی برنشسته به زین
برو سام یل را بجنبید مهر
همانگه بدو گفت کای خوب چهر
زمن نام جستی شنو نام من
ولیکن ز گفتار ده کام من
مرا سام نام است ای ارجمند
سرآمد ز من مکر و افسون و بند
سزد گر به من برگشائی دو لب
نسازی نهان نام و گوئی نسب
چنین پاسخ آراستش نامدار
که من هستم از گوهر شهریار
بدو سام یل گفت کای نوجوان
نکردی چو گفتم تو نامت نهان
بیا روی برتاب از کیش بت
ازین پس ستایش مکن پیش بت
به یزدان روزیدهنده گرای
که کردست گرنده گردون به پای
ز بت روی برتاب و هم برشکن
ببخشم به تو خاور و تاشکن
سر شاه چین را ببرم به کین
از آن پس تو را شاه سازم به چین
تکش خان نپذرفت گفتار سام
رخ آورد از کین به پیکار سام
برآویخت با او جهان پهلوان
شد از گردشان قیرگون آسمان
به تیغ و سنان و به گرز و کمند
برآویختند آن دو گرد بلند
دل هر دو از درد هم گشته خون
ولیکن نگشتند از هم زبون
ز ناگه جهان پهلو نامور
بزد دست و بگرفت او را کمر
ز بس مهر دل در ربودش ز جا
تکش خان فغان کرد کای پاکزاد
برون کن زمانی سر از خشم و کین
مرا باز بنشان بر افراز زین
که از بت رخ خویش برتافتم
سوی دین دادار بشتافتم
به زین درنشاندنش جهانجوی باز
تکش خان بدو گفت کای سرفراز
چنین بود پیمان من در نهان
که هر کس ببندد مرا از مهان
همانگه شهی را گذارم به جای
ببندم کمر نزد آن پاکرای
کنون تو ز مردی و نیروی دست
مرا ساختی ای سرفراز پست
به گیتی کمینه غلامم تو را
چو بخت نکوخواه رامم تو را
ازو شاد شد پهلو نامور
تکش خان ز بت باز پیچید سر
جهان آفریننده را یاد کرد
ز یادش دل خویش را شاد کرد
وز آن پس برانگیخت اسب نبرد
بر لشکرش رفت بر سان گرد
خروشید کای لشکر نامجوی
سراسر ز بت بازتابید روی
که در من در جهان ز اهل ایمان شدم
هوا خواه سام نریمان شدم
شما نیز رخ را سوی کین کشید
به نزد سپاه شه چین کشید
ز گفت تکش خان نیزهگذار
بجنبید جنگآوران چل هزار
همه تیغ و نیزه برافراختند
سوی قلب فغفور برتاختند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، نبردی حماسی بین دو قهرمان بزرگ داستان، یعنی تکش خان و سام یل، توصیف میشود. تکش خان، جنگجویی بینظیر و شجاع است که به میدان نبرد میآید و لشکر زابل را شکست میدهد. او با بیرحمی به دشمنان خود حمله میکند و به شدت در خونریزی میافزاید. سام یل، قهرمان دیگر داستان، که به شدت از جانب خود و برادرش برانگیخته شده، وارد میدان میشود و در برابر تکش خان قرار میگیرد. این دو قهرمان در نبردی شدید و حماسی به جنگ میپردازند. سام یل به تکش خان پیشنهاد میدهد که از کین و خشونت دست بکشد و به ایزد ایمان بیاورد. در نهایت، تکش خان به سام یل به عنوان قهرمانی بزرگ احترام میگذارد و از دشمنی با او دست برمیدارد. این متن تاکید بر شجاعت، مبارزه و درک ارزشهای انسانی دارد.
هوش مصنوعی: تکیهگاه و یاری قوی و شجاع فراوانی در میدان جنگ وجود ندارد، بنابراین باید از او محافظت کرد و او را در برابر خطرات نگه داشت.
هوش مصنوعی: پسر مهتر کجا میتواند فرمانروایی را در اختیار داشته باشد که او از همه بیشتر در دلها و ذهنها نفوذ دارد؟
هوش مصنوعی: زمانی که آن قاضی کار را بررسی کرد، تیغ را کشید و بیهیچ تردیدی خون ریخت.
هوش مصنوعی: لشکر زابل را به شدت شکست داد و بسیاری از جنگجویان را به زمین انداخت.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر خون ارغوانی که در آن ریخته شده، به حرکت در میآید هر زمان که آهنی برای آویز کردن آماده میشود.
هوش مصنوعی: هر از گاهی شمشیر میزند و گاه دیگر به چپ و راست میچرخد، کسی او را نمیبیند و هیچ کنترلی بر او نیست.
هوش مصنوعی: پس از آنکه سران زیادی را جمع کرد و به دور خود بست، به زابل آمد و شکست خورد.
هوش مصنوعی: به سرعت خبر رسید که شخصی از خانوادهاش به سمت انتقام آمده است.
هوش مصنوعی: تو انگار که آتش، سوزانتر از آتش است، اگرچه دنیا پر از دشمنان باشد.
هوش مصنوعی: دل از کینه پر شده و سپاهها را پراکنده کرد تا آتش جنگ شعلهور شود.
هوش مصنوعی: اکنون ای پهلوان عالم و انسان شایستهای، کسی نیست که بتواند تو را از مرکبت پایین بیاورد.
هوش مصنوعی: سام دلیر با شگفتی و حیرت، اسب را به حرکت درآورد تا به دنبال شکار برود و آن را بگیرد.
هوش مصنوعی: یک کلاغ به گونهای وارد شد که نور خورشید را از اطراف خود پنهان کرد.
هوش مصنوعی: در میدان بهگونهای حرکت کرد که گرد و غبار زیر پایش به آسمان نشست و رنگ آبی را به خود گرفت.
هوش مصنوعی: زمانی که باد به میان سپاه وزید، فردی از نامآوران را در لباس سیاه دید.
هوش مصنوعی: از خونهایی که در میدان جنگ ریخته شده، رود جیحون پر آب و خروشانی شده و دلهای جنگجویان نیز از پنهانی در آمده و آشکار شدهاند.
هوش مصنوعی: بدن از شدت آسیب به خاک و خون افتاده و این باعث شده است که نام بزرگان و شناختهشدگان همیشه بر زبانها باشد و ناپایدار باشند.
هوش مصنوعی: تکش خان، همچون فیل سرکش و مست، با تیزی خونی در دست به حمله آمده است.
هوش مصنوعی: او در نبرد، دشمنان را به چپ و راست میرانَد و نامآوران را از او فراری میکند.
هوش مصنوعی: وقتی جهانپهلوان او را دید، چنین شد که یک دستش چنگ انداخت و با دست دیگرش نیزهای در دست گرفت.
هوش مصنوعی: بیا و با صدای بلند فریاد بزن که ای بزرگواری، از در برابر ناپایداری دوری کن.
هوش مصنوعی: اگر جنگجویی با اراده و شجاعت باشی، میتوانی عظمت و قدرت واقعی مردان را درک کنی.
هوش مصنوعی: تکش خان به پهلوان نگاهی انداخت و بر اسبش تاخت، تا به میدان جنگ نامآوران برود.
هوش مصنوعی: وقتی باد به نزد سام رسید، او صدایش را بلند کرد و نامش را اعلام کرد.
هوش مصنوعی: نگاه او به آن جوان شیر دل افتاد، که با زیبایی و جمالش مشهور بود.
هوش مصنوعی: بنفشهای که از برگ گلش دور شده، به نسترن تکیه داده و در کنار سنبل خود ایستاده است.
هوش مصنوعی: شیر کین آن ساز را میبرد که مانند شاخ گل بر زین نشسته است.
هوش مصنوعی: برو و سام یل را به حرکت وادار، زیرا در همان لحظه مهر به او گفت: ای خوشچهره.
هوش مصنوعی: از من نامی ببر، اما نام واقعیام را بشنو، زیرا کسی که از من صحبت میکند، به گونهای دیگر به من مینگرد.
هوش مصنوعی: اسم من سام است، ای بزرگوار. باید بگویم که از من حیله، جادو و زنجیرانی که مرا محدود کردهاند، گذشته است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به من برگردی، عیبی ندارد که لبهایت را نبندیک و نامم را پنهان نخواهی کرد و از خویش به من بگویی.
هوش مصنوعی: او با افتخار و شجاعت خود را معرفی میکند و میگوید که من از نسل و ویژگیهای یک پادشاه بزرگ هستم.
هوش مصنوعی: سام یل به جوان گفت: "ای پسر، وقتی گفتم نامت را بپوشان، چرا این کار را نکردی؟"
هوش مصنوعی: این جمله دعوت به دوری از پرستش و ستایش بتها میکند و به فرد میگوید که از این پس، نیازی نیست به این کار ادامه دهد. به نوعی، به معنای فراغت از اعتقادات قدیمی و روی آوردن به یک نگرش تازه است.
هوش مصنوعی: به خداوندی که روزی میدهد پناه ببر، چرا که اوست که فلک را در زیر پا قرار داده است.
هوش مصنوعی: از زیبایی روی محبوب دوری نکن و آن را بشکن؛ من برای تو شرق و غرب را فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: من سر پادشاه چین را به خاطر کینهای که دارم خواهم برید و سپس تو را به عنوان پادشاهی در چین منصوب میکنم.
هوش مصنوعی: تکش خان سخن سام را نپذیرفت و به خاطر کینهای که از او داشت، به جنگ با سام پرداخت.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر آن پهلوان بزرگ به هم آویخت و آسمان از شدت گرد و غبار سیاه رنگ شد.
هوش مصنوعی: آن دو پهلوان با شمشیر و نیزه، و با گرز و طناب به نبرد برخاستند.
هوش مصنوعی: دل هر دو نفر به خاطر درد یکدیگر پرخون شده، اما هیچکدام زبان به سخن نگشودهاند.
هوش مصنوعی: ناگهان جهان، مانند یک پهلوان نامی، به او حمله کرد و او را به شدت در آغوش گرفت.
هوش مصنوعی: به دلیل عشق و محبت زیادی که نسبت به او داشتم، از جایم به شدت ناراحت شدم و فریاد زدم که ای انسان پاکنژاد و شریف.
هوش مصنوعی: مدتی از خشم و کینهی خود فارغ شو و دوباره مرا آرام کن و بر افراز و شاداب کن.
هوش مصنوعی: من از زیبایی صورت خودم فاصله گرفتم و به سوی دین خدا روی آوردم.
هوش مصنوعی: در عالم هستی، هنگامی که آن مرد بزرگوار بر زین نشسته بود، جهانجوی که از او در حال پرواز بود، به او گفت: ای کسی که با افتخار به مقام رفیع خود دست یافتهای!
هوش مصنوعی: پیمانی که در دل دارم این است که هر کسی مرا از دوستان و عزیزان دور کند.
هوش مصنوعی: من در همان لحظه، شاهی را به جایی میبرم و سپس کمربند خود را به محضر آن پاکدامن تامین میکنم.
هوش مصنوعی: حالا تو به خاطر مردانگی و قدرتت، من را از یک وضعیت ناتوانی به موفقیت و تعالی رساندی، ای بزرگوار.
هوش مصنوعی: در این دنیا، من همچون بندهای برای تو هستم، زیرا سرنوشتم به نیکی تو را میخواهد و به من آرامش میدهد.
هوش مصنوعی: تکیش خان به خاطر موفقیتش خوشحال شد و سرش را به سمت بت (مجسمه) چرخاند.
هوش مصنوعی: یاد خداوند جهان را به یاد میآورد و دل انسان را شاداب میکند.
هوش مصنوعی: پس از آن، اسب جنگی را به حرکت درآورد و بر لشکرش رفت، چنان که گردی بهپا میشود.
هوش مصنوعی: ای لشکر نامی، به پا خیز و قهرمانانه به دشمن حمله کن، چرا که نور و عزم تو همچون آفتابی است که بر روی بتها میتابد و آنها را شکست میدهد.
هوش مصنوعی: من در این دنیا به خاطر مؤمنان، دلبسته سام نریمان شدهام.
هوش مصنوعی: شما هم با چهرهتان به سمت دشمن رفتید و به جمعیت سپاه شاه چین پیوستید.
هوش مصنوعی: از گفتن تکش خان، جنگآوران آماده شوند و به حرکت درآیند، زیرا تعداد آنها به چهل هزار نفر میرسد.
هوش مصنوعی: همه سلاحها را آماده کردند و به سمت قلب فغفور حمله کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.