گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای سر زلف تو در حلقه و تاب افتاده

چنبر جعد تو از عنبر ناب افتاده

بی نمکدان عقیق لب شورانگیزت

آتشی در دل بریان کباب افتاده

چشم مخمور ترا دیده و برطرف چمن

همچو من نرگس سرمست خراب افتاده

تا غبار خط ریحان تو بر گل دیده

ورق مردمک دیده در آب افتاده

دلم از مهر رخت سوخته و زدود دلم

آب در دیده ی گریان سحاب افتاده

سوی گیسوی گرهگیر تو مرغ دل من

بهوا رفته و در چنگ عقاب افتاده

قدح از دست تو در خنده و از لعل لبت

هوسی در سر پر شور شراب افتاده

بی نوایان جگر سوخته را بین چون دعد

دل محنت زده در چنگ رباب افتاده

شد ز سودای تو موئی تن خواجو وان موی

همچو گیسوی تو در حلقه و تاب افتاده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode