ای سر زلف تو در حلقه و تاب افتاده
چنبر جعد تو از عنبر ناب افتاده
بی نمکدان عقیق لب شورانگیزت
آتشی در دل بریان کباب افتاده
چشم مخمور ترا دیده و برطرف چمن
همچو من نرگس سرمست خراب افتاده
تا غبار خط ریحان تو بر گل دیده
ورق مردمک دیده در آب افتاده
دلم از مهر رخت سوخته و زدود دلم
آب در دیده ی گریان سحاب افتاده
سوی گیسوی گرهگیر تو مرغ دل من
بهوا رفته و در چنگ عقاب افتاده
قدح از دست تو در خنده و از لعل لبت
هوسی در سر پر شور شراب افتاده
بی نوایان جگر سوخته را بین چون دعد
دل محنت زده در چنگ رباب افتاده
شد ز سودای تو موئی تن خواجو وان موی
همچو گیسوی تو در حلقه و تاب افتاده