گنجور

 
خواجوی کرمانی

نه درد عشق می یارم نهفتن

نه ترک عشق می یارم گرفتن

نگردد مهر دل در سینه پنهان

بگل خورشید چون شاید نهفتن

غربیست از کسانی کاشنایند

حدیث خویش با بیگانه گفتن

اگر فرّاش دیری فرض عینست

بمژگانت در میخانه رفتن

بگو با نرگس میگون که پیوست

نشاید مست در محراب خفتن

بود کارم بیاد دُرج لعلت

بالماس زبان دُردانه سفتن

مقیمان در میخانه خواجو

چه حاجتشان بکوی کعبه رفتن