گهیکه جان رود از چشم ناتوان بیرون
گمان مبر که رود مهر او ز جان بیرون
ندانم آن بت کافر نژاد یغمائی
کی آمدست زاردوی ایلخان بیرون
در آن میان دل شوریده حال من گمشد
که آردم دل شوریده زان میان بیرون
نشان دل بمیان شما از آن آرم
که از میان شما نیست این نشان بیرون
سپرچه سود که در رو کشم ز تقوی و زهد
کنون که تیر قضا آمد از کمان بیرون
ز بسکه آتش دل خویش از جگر پالود
زبان شمع فتادست از دهان بیرون
حدیث زلف تو تا خامه بر زبان آورد
فکنده است چو مار از دهن زبان بیرون
چگونه قصّه شوق تو در میان آرم
که هست آیت مشتاقی از بیان بیرون
چو در وفای تو خواجو برون رود ز جهان
برد هوای رخت با خود از جهان بیرون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهٔ عشق و جدایی است. شاعر با ناراحتی از دوری محبوب خود و تأثیر آن بر دل و جانش صحبت میکند. او میگوید که گرچه گاهی احساس میکند محبت از جانش رفته، اما واقعیت این است که این احساس همچنان وجود دارد. شاعر از خالی بودن دل و دلتنگیاش میگوید و نشان میدهد که چگونه عشق و شوق در کلماتش جاری است. در نهایت، اشاره میکند که حتی در وفای محبوب، عشق و یاد او او را از دنیا میبرد و هوای او را با خود میبرد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات که روح ما از چشمان ضعیفمان دور میشود، نباید فکر کنی که عشق او از درون ما جدا خواهد شد.
هوش مصنوعی: نمیدانم آن معشوق از نسل کافر یغمائی چه زمانی از دربار ایلخان خارج شده است.
هوش مصنوعی: در آن میان، دل آسیبدیده و پریشان من گم شده است و نمیدانم چگونه آن دل پریشان را از آنجا بیرون بیاورم.
هوش مصنوعی: من در میان شما نشانی از دل خود به نمایش میگذارم، هرچند این نشان از دل من به خاطر اینکه از میان شما نیست، به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: سپر کوچکی که از تقوا و پرهیزگاری ساختهام، چه سودی دارد اکنون که تیر تقدیر از کمان خارج شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت آتش دل و احساسات درونم، زبانم مانند شمعی ذوب شده از دهنم افتاده و نمیتواند چیزی بگوید.
هوش مصنوعی: وقتی صحبت از زیبایی موهای تو آغاز میشود، آنقدر جذاب و دلنشین است که زبان به نوعی از کنترل خارج میشود و مانند ماری از دهان بیرون میآید.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم داستان عشق و شوق تو را بگویم، در حالی که نشانهای از اشتیاق تو بیشتر از کلمات است؟
هوش مصنوعی: وقتی که در وفاداری تو خواجو از این دنیا خارج شود، عشق و یاد تو را با خود از دنیا میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجایی ای سر کوی تو از جهان بیرون
زمین راه تو از زیر آسمان بیرون
گدای کوی ترا پایه از فلک بر تر
همای عشق ترا سایه از جهان بیرون
کسی که پای نهد در ره تو از سر صدق
[...]
ز تن شکفته رود جان صادقان بیرون
که تیر راست جهد صاف از کمان بیرون
حضور خانه خود مغتنم شمار که تیر
به زور می رود از خانه کمان بیرون
کسی که چشم گشایش ز بستگی دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.